..... مرض کلیه شاه ( مظفر الدین شاه قاجار ) شدت کرد .نه شاه حال مسافرت فرنگ را داشت نه وضعیت اجازه میداد . دکتر دامش آلمانی را که متخصص بود خواستند .
آنچه کردند از علاج و از دوا
رنج افزون گشت و حاجت ناروا
چهل شب من ( مخبر السلطنه ) مجاور گلستان بودم و جهنم میگذشت . یک شب تا صبح پای رختخواب شاه نشسته ام و از ژاپن حکایت کرده ام . بیشتر هم حسب الامر از درخت ها صحبت کرده ام در صورتی که در علم نبات شناسی جنبه من ضعیف است .سرم را هم پایین کرده ام چشمم را به قالی دوخته ام . خانم ها در چادر نماز دور رختخواب نشسته اند .
گاهی تصور میرفت شاه خوابش برده باشد . سکوت میکردم و آرزوی فرار . اینطور نبود .میفرمودند : بگو !
روز به روز حال شاه بدتر میشود و رقت آور است . دکتر دامش اظهار کرد که شاه هفته ای بیشتر دوام نخواهد کرد و قانون اساسی حاضر نبود .
دو روز قبل از فوت ؛ بنا شد شاه را پاشویه کنند . طاس و طشت حاضر شد . حال شاه تنفر آور است . پاها جوش کرده و از همه بدن ادرار خارج میشود . از چند نفر که حاضر بودند و اولی به تصرف ؛ کسی رغبت نکرد . من خجالت کشیدم . دست بالا کردم و پای شاه را شستم .....
نقل از کتاب " خاطرات و خطرات " - مهدیقلی خان مخبر السلطنه هدایت .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر