امان از اين شاه خائن ...!!!
حجت الاسلام محمدی ريشهری - موسوم به آيت الله مخوف - نخستین وزير اطلاعات حکومت ملايان ؛ به سبک و سیاق همه روضه خوان های سابق کتاب خاطراتی دارند که با خواندن آن دود از کله مبارک آدمیزاد بلند میشود .
آقای ريشهری در اين کتاب با آب و تاب در باره ازدواج شان با دختر 9 ساله آيت الله مشکينی قلمفرسايی فرموده اند که اگر اين ماجرا در امريکا اتفاق افتاده بود ؛ ايشان را يا به تيمارستان ميفرستادند يا به زندان ....
آقای ريشهری در کتاب " خاطره ها " نوشته است که يکی از اساتيد مدرسه عالی شهيد مطهری ؛ ترور آيت الله بهشتی و چند تا ديگر از روحانيون را از طريق رويا پيش بينی کرده بود و به آقايان بهشتی و امامی کاشانی و مهدوی کنی پيشاپيش هشدار داده بود که اگر نماز امام زمان بخوانند از اين حادثه جان سالم بدر خواهند برد !!!
آقای امامی کاشانی و مهدوی کنی نماز امام زمان را خوانده بودند ؛ ولی وقتی به آقای بهشتی زنگ ميزنند که آيا نماز را خوانده است يا نه آقای بهشتی ميگويد : جناب آقای امامی ؛ از صبح که از خواب بيدار ميشويم تا آخر شب که می خوابيم ؛ همه کار های مان برای امام زمان است !!
طفلکی آيت الله بهشتی اگر نماز امام زمان را خوانده بود لابد حالا زنده بود و بجای شاهنشاه آ سيد علی خامنه ای روضه خوان بر مسند ولايت نشسته بود و مردم هم اسمش را گذاشته بودند آيت الله راسپوتين ....!!!
آقای ريشهری در کتاب خاطره ها همچنين نوشته اند که : آقای مهدوی کنی قرار بوده در جلسه ای که منجر به شهادت آقای رجايی و با هنر شد شرکت کند ؛ اما سرشان درد گرفته و دير به جلسه رسيده اند و لاجرم توفيق آنرا نداشته اند که شربت شهادت بنوشند و همه اينها به برکت همان نماز امام زمان بوده است !!!
حيف که دست مان از دامن حجت الاسلام ريشهری کوتاه است و گرنه از ايشان خواهش ميکرديم نماز امام زمان را به ما هم ياد بدهد بلکه از بليات ارضی و ارزی و سماوی و شيخی و ملايی و اسلامی در امان بمانيم و يک عمر دعاگوی وجود بی مثال خران بی يال و کوپالی چون ايشان باشيم .
حالا برای اينکه بدانيد اين حجت الاسلام چه تحفه نطنزی هست مجبورم قسمت کوتاه ديگری از کتاب مستطاب " خاطره ها " را نقل کنم تا بدانيد ملت فلکزده ايران دست به گريبان چه موجوداتی است :
ايشان در صفحه 18 کتاب شان ؛ نزول اجلال شان به اين کره خاکی را چنين تبيين فرموده اند :
مادرم ؛ رحمت الله عليها ؛ برايم تعريف ميکرد که هنگاميکه ترا بار دار بودم ؛ روزی جلوی در خانه ايستاده بودم ؛ شخصی را در حال عبور ديدم که مرا با نام حوری خطاب کرد و گفت : فرزندی که در شکم داری پسر است و از ناحيه يکی از پسرهايت خير خواهی ديد !!احتمالا آن شخص توضيحات دقيق تری داده بود که مادرم نمی خواست آنها را نقل کند ...
حالا اگر روزی روزگاری آقای ريشهری ادعای رسالت و امامت کرد چندان بد به دل تان راه ندهيد ؛ روح القدس نزول اجلال ايشان را پيشاپيش خبر داده است !!!
يک نکته ديگر اينکه : اين شاه خائن ؛ مادر و برادر حجت الاسلام ريشهری را شهيد کرده است !!چطوری ؟؟ اجازه بفرماييد صفحه ديگری از خاطرات ايشان را برای شما باز گو کنم :
ايشان نوشته اند : برادرم حسن ؛ در سن يازده سالگی با مادرم در اثر تصادف در راه قم به عالم بقا پيوستند .
می خواستند به منزل من در قم بيايند اما جاده تهران - قم به دليل اينکه شاه می خواست از مانور ارتش بازديد کند بسته بود ؛ بنا بر اين از جاده ساوه آمدند و در پيچ شاه جمال نزديک قم تصادف کردند .
می بينيد ؟؟ اين شاه خائن اگر آن روز جاده قم را نبسته بود ؛ حالا مادر آقای ريشهری زنده بود و دعا گوی امام خامنه ای بود و برادر ناکام ايشان هم لابد وزيری ؛ وکيلی ؛ قاضی شرعی ؛ امامی ؛ نيمچه امامی ؛ چيزی شده بود
واقعا که امان از اين شاه خائن !!!