پرسید : اسمت چیست ؟
گفت : هیبت الله !
پرسید : راستی راستی اسمت هیبت الله است یا میخواهی ما را بترسانی ؟
حالا حکایت ماست .
دو سه روزی است وقتی سر صبحی میآییم پای کامپیوتر مان ؛ می بینیم روی صفحه کامپیوتر مان چراغ قرمز رنگی هی خاموش و روشن میشود و هشدار میدهد که : آقای فلانی ! همین حالا که شما پای کامپیوتر نشسته اید زلزله ای بقدرت 2/8 ریشتر شهر شما را لرزانده است .
ما که سی سال است در کالیفرنیا به این بجنبان و برقصان ها و لرزه ها و پس لرزه های زمین و همچنین به زلزله های پنج ریشتری و هفت ریشتری عادت کرده ایم سری می جنبانیم و میگوییم : ما را ز سر بریده میترسانی جناب آقا یا سرکار خانم کامپیوتر ؟؟
گفت : هیبت الله !
پرسید : راستی راستی اسمت هیبت الله است یا میخواهی ما را بترسانی ؟
حالا حکایت ماست .
دو سه روزی است وقتی سر صبحی میآییم پای کامپیوتر مان ؛ می بینیم روی صفحه کامپیوتر مان چراغ قرمز رنگی هی خاموش و روشن میشود و هشدار میدهد که : آقای فلانی ! همین حالا که شما پای کامپیوتر نشسته اید زلزله ای بقدرت 2/8 ریشتر شهر شما را لرزانده است .
ما که سی سال است در کالیفرنیا به این بجنبان و برقصان ها و لرزه ها و پس لرزه های زمین و همچنین به زلزله های پنج ریشتری و هفت ریشتری عادت کرده ایم سری می جنبانیم و میگوییم : ما را ز سر بریده میترسانی جناب آقا یا سرکار خانم کامپیوتر ؟؟