ما امروز توی محل کارمان داشتیم شعر های حضرت رودکی را میخواندیم .
این را هم بگوییم ما هر وقت دل مان میگیرد و میخواهیم سر به تن مان نباشد ؛ می نشینیم گوشه ای و شعر میخوانیم . حافظ میخوانیم . مولانا میخوانیم . شاملو میخوانیم . اخوان میخوانیم . ناصر خسرو میخوانیم . شفیعی کدکنی میخوانیم .
از بس سرمان توی کتاب است این چشم بی صاحاب مانده مان هم انگاری یواش یواش دارد کور میشود . هی میرویم عینک مان را عوض میکنیم بلکه افاقه ای بشود .
زن مان میگوید : آخر تو چه جور شوهری هستی ؟ یا سرت توی کتاب است ؛ یا در حال نوشتن هستی ؛ یا پای کامپیوتری ...( البته خودشان هم مدام پای فیس بوک هستند و بجای چلوکباب و جوجه کباب بما آش اشکنه میدهند یا کباب سوخته ! )
باری ؛ امروز نوبت جناب آقای رودکی بود .شاعری که به گمان ما هزار سال قبل از آنکه آقای خورخه لوییس بورخس عنوان " بینا ترین نابینای جهان " را از آقای گیله مرد بگیرد ؛ بینا ترین نابینای جهان بوده و هست .
ها ! چی میخواستیم بگوییم ؟ میخواستیم بگوییم امروز که نخستین روز زمستان است و به کوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین - گرمای هوا در ولایت مان در شمال کالیفرنیا به 57 درجه فارنهایت - یعنی چهارده درجه سانتیگراد - رسیده ؛ ما داشتیم شعر رودکی میخواندیم و توی حال و هوای خودمان بودیم
این شعر آمد و حال مان را جا آورد . بخوانید :
شاد بوده ست از این جهان هرگز ؟
هیچکس ؟ تا از او تو باشی شاد ؟
داد دیده ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه ؟ تا تو بینی داد ؟؟!!
نه ! نه رودکی جان ! انگار تا دنیا دنیاست ابلهان و سفیهان و ناکسان شادند ؛ و دل فرزانگانی چون تو و حافظ و دیگران خون .
_______________
**بعد التحریر : ما هم یواش یواش داریم فیلسوف میشویم ها !!!
این را هم بگوییم ما هر وقت دل مان میگیرد و میخواهیم سر به تن مان نباشد ؛ می نشینیم گوشه ای و شعر میخوانیم . حافظ میخوانیم . مولانا میخوانیم . شاملو میخوانیم . اخوان میخوانیم . ناصر خسرو میخوانیم . شفیعی کدکنی میخوانیم .
از بس سرمان توی کتاب است این چشم بی صاحاب مانده مان هم انگاری یواش یواش دارد کور میشود . هی میرویم عینک مان را عوض میکنیم بلکه افاقه ای بشود .
زن مان میگوید : آخر تو چه جور شوهری هستی ؟ یا سرت توی کتاب است ؛ یا در حال نوشتن هستی ؛ یا پای کامپیوتری ...( البته خودشان هم مدام پای فیس بوک هستند و بجای چلوکباب و جوجه کباب بما آش اشکنه میدهند یا کباب سوخته ! )
باری ؛ امروز نوبت جناب آقای رودکی بود .شاعری که به گمان ما هزار سال قبل از آنکه آقای خورخه لوییس بورخس عنوان " بینا ترین نابینای جهان " را از آقای گیله مرد بگیرد ؛ بینا ترین نابینای جهان بوده و هست .
ها ! چی میخواستیم بگوییم ؟ میخواستیم بگوییم امروز که نخستین روز زمستان است و به کوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین - گرمای هوا در ولایت مان در شمال کالیفرنیا به 57 درجه فارنهایت - یعنی چهارده درجه سانتیگراد - رسیده ؛ ما داشتیم شعر رودکی میخواندیم و توی حال و هوای خودمان بودیم
این شعر آمد و حال مان را جا آورد . بخوانید :
شاد بوده ست از این جهان هرگز ؟
هیچکس ؟ تا از او تو باشی شاد ؟
داد دیده ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه ؟ تا تو بینی داد ؟؟!!
نه ! نه رودکی جان ! انگار تا دنیا دنیاست ابلهان و سفیهان و ناکسان شادند ؛ و دل فرزانگانی چون تو و حافظ و دیگران خون .
_______________
**بعد التحریر : ما هم یواش یواش داریم فیلسوف میشویم ها !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر