هفتاد سالی داشت .. همکارمان در رادیو تبریز بود .
میگفت : سید طباطبایی هستم !
میگفتم : سید طباطبایی یعنی چه ؟
میگفت : سید اولاد پیغمبر!! و قاه قاه میخندید .
صبح ها ؛ وقتی به رادیو میآمد هنوز مست بود .. مست بود و شنگول . نمیدانستم شب گذشته چند بطری ودکا را توی خندق بلا ریخته است . تا مرا میدید میگفت : آقای گیله مرد کبریت نزنی ها !1
میگفتم : چرا ؟
میگفت : آتیش میگیرم .
ظهر که میشد . بعد از پخش اذان ؛ میرفت توی استودیو ؛ برنامه مذهبی رادیو را اجرا میکرد . همچنان مست بود این سید اولاد پیغمبر !!
میگفت : سید طباطبایی هستم !
میگفتم : سید طباطبایی یعنی چه ؟
میگفت : سید اولاد پیغمبر!! و قاه قاه میخندید .
صبح ها ؛ وقتی به رادیو میآمد هنوز مست بود .. مست بود و شنگول . نمیدانستم شب گذشته چند بطری ودکا را توی خندق بلا ریخته است . تا مرا میدید میگفت : آقای گیله مرد کبریت نزنی ها !1
میگفتم : چرا ؟
میگفت : آتیش میگیرم .
ظهر که میشد . بعد از پخش اذان ؛ میرفت توی استودیو ؛ برنامه مذهبی رادیو را اجرا میکرد . همچنان مست بود این سید اولاد پیغمبر !!
۱ نظر:
ایشون احتمالا به این سه بیت (بصورت مشترک) اعتقاد داشته است (مثل من):
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند / پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی / لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
اظهار عجز پیش فرومایه ابلهیست / اشک کباب موجب طغیان آتش است
ارسال یک نظر