رفتیم ویرجینیاسیتی. شهری با قدمت دویست ساله .با همان شکل و شمایل شهرهای دویست سال پیش .
بر فراز بالکن رستورانی نشستیم آبجو خوردیم . چه هوای دلپذیری داشت و چه آبجوی دلپذیر تری.
گذارمان افتاد به فروشگاهی که چکمه و کلاه میدوخت و میفروخت. از آن چکمه ها که کابوهای امریکایی به پا میکردند ومیکنند .
از آن شاپو ها که گاوچرانان امریکایی بر سر میگذارند. از آن چکمه ها که هنوز مردمان تگزاس بپا میکنند
نگاهی به یکی از شاپو ها انداختیم و پرسیدیم : چند ؟
گفت: پانصد وپنجاه دلار !
برق از کله مان پرید! رفتیم دو قدم بالاتر به تماشای چکمه ها و پای افزارهای رنگین . هر یک به شکلی و رنگی.
خواستیم قیمت شان را بپرسیم . گفتند : لیست قیمت ها همانجاست
خیال میکردیم قیمت چکمه ها سیصد چهار صد دلار باید باشد . شاید هم پانصد دلار .
اما قیمت ها از چهار هزار دلار بود تا هفت هزار دلار !
پرسیدیم : یعنی توی ینگه دنیا آدم هایی هستند که هفت هزار دلار قیمت چکمه شان است ؟
گفتند : هزاران و هزار ها
با خود مان کفتیم :
Good to be a King
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر