دنبال کننده ها

۸ آبان ۱۴۰۳

مرگ بر ساعت

پرچم فلسطین به دست گرفته اند و نعره میزنند
سی چهل نفری میشوند ؛زن و مرد .
مردها ریشو و پلشت.
زن ها پیچیده در چادر سیاه ؛ همچون کلاغانی .
خیابان را قرق کرده اند ؛ کس را یارای اعتراض نیست.
نعره میکشند و بالا ‌پایین میروند . نگاه شان میکنم ؛ دلم برای شان میسوزد .
پرچم را به اینسو آنسو میکشانند و نعره میزنند:
مرگ بر اسراییل مجازی!
حیران میمانم که : خدایا ! این دیگر چیست؟ این بیچارگان آیا میدانند برای چه نعره میکشند ؟
در عالم خیال به دالان تاریخ گذر میکنم ، در هزار توی تاریخ پرسه میزنم :
به زمانی بر میگردم که ساعد مراغه ای نخست وزیر ایران است.
حزب توده در مخالفت با سیاست های دولت ساعد راه پیمایی اعتراضی در پایتخت براه انداخته است .
هزاران نفر از کوران و کچلان را به میدان کشیده است . صدها و هزاران پرچم سرخ ‌‌و سپید در اهتزاز است.
مردمان، کف کرده بر دهان؛ نعره میکشند ؛ نعره میکشند و شعاری را که از بلندگو میشنوند تکرار میکنند . بجای مرگ بر ساعد، نعره کنان فریاد میزنند :
مرگ بر ساعت !
با خودم‌میگویم‌: خدایا ! خداوندگارا ! آیا روزی روزگاری این مردم ؛ پوستین جهالت از تن بدر خواهند کرد ؟
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم
دف زنان بر سر بازار به «نادانی » خویش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر