بمناسبت روز جهانی زن ، گفتیم بهتر است بجای تبریکات آنچنانی و قربان صدقه رفتن های آنچنانی تر برای علیامخدرات محترمه ، سری به دیوان شاعران نامدار مان بزنیم ببینیم این حضرات در باب مقام و منزلت زنان چه فرمایشاتی فرموده اند و چه پند های حکیمانه ای برای نسل های بعدی بجاگذاشته اند . اول کار میخواستیم یقه جناب سعدی علیه الرحمه ! را بگیریم که فرموده است :
برو زن کن ای خواجه هر نو بهار
که تقویم پارینه ناید بکار
اما از آنجا که دیوان مستطاب جناب اوحدی مراغه ای شاعر قرن هفتم هجری - ملقب به لفظ شریفه رکن الدین - دم دست مان بود حمد و سوره ای خواندیم و تفالی زدیم و آنرا باز کردیم و کم مانده بود به سکته قلبی مبتلا بشویم و دار فانی را وداع بفرماییم و به دار باقی بشتابیم چرا که همه اش فرمان قتل و کشتار و بند و زنجیر بود. مواظب باشید خودتان هم یکوقت خدای نکرده دچار انفاکتوس نشوید . البته ما بخاطر برخی ملاحظات اخلاقی و مصلحتی وایضا ملاحظات امنیتی و ناموسی ! چند تا از ابیات این پند نامه را حذف کردیم نکند یکوقت ما را به اتهام ترویج خشونت و دعوت به کشت و کشتار به نظمیه و عدلیه و جریمه و محبس بکشانند .
شعر این است :
زن مستور شمع خانه بود - زن شوخ آفت زمانه بود
پارسا ، مرد را سر افرازد - زن ناپارسا بر اندازد
چون تهى کرد سفره و کوزه - دست يازد به چادر و موزه
پيش قاضى برد که: مهر بده - به خوشى نيستت به قهر بده
زن پرهيزگار طاعت دوست - با تو چون مغز باشد اندر پوست
زن ناپارسا شکنج دل است - زود دفعش بکن، که رنج دل است
زن چو خامى کند بجوشانش- رخ نپوشد، کفن بپوشانش
زن بد را ، قلم به دست مده - دست خود را قلم کنى زان به
زان که شوهر شود سيه جامه- به که خاتون کند سيه نامه
کاغذ او کفن، دواتش گور - بس بود گر کند به دانش زور
آنکه بى نامه نامها بد کرد .- نامه خوانى کند چه خواهد کرد؟
دور دار از قلم لجاجت او - تو قلم ميزني، چه حاجت او؟
او که الحمد را نکرد درست - ويس و رامين چراش بايد جست؟
شخ او باش، بر شکن شاخش - مار خود را مهل به سوراخش
به جداييش چند روز بساز - چند شب نيز طاق و جفت مباز
زن چو بيرون رود، بزن سختش - خود نمايى کند، بکن رختش
ور کند سرکشي، هلاکش کن - آب رخ ميبرد، به خاکش کن
چون به فرمان زن کنى ده و گير - نام مردى مبر، به ننگ بمير
پيش خود مستشار گردانش - ليک کارى مکن به فرمانش
راز خود بر زن آشکار مکن - خانه را بر زنان حصار مکن
زن چو مارست، زخم خود بزند - بر سرش نيک زن که بد بزند
چون برى در درون جنت بار؟ - وز برون دوستى کنى با مار؟..........
حیرتم باری همه از این است که ما مردان ایرانی با چنین پند های حکیمانه راهگشایی و نوشیدن از چنین آبشخور مسمومی - که نمونه هایش در قلمروی ادب و فرهنگ و شعر و نثر پارسی بسیار فراوان است - همه مان از دم آدمکش و زن ستیز و زن کش و جنایتکار بار نیامده ایم ؟!
براستی که خداوند از همه گردن کلفت تر است حتی از اوحدی مراغه ای ملقب به رکن الدین !
طرح از : بیژن اسدی پور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر