دنبال کننده ها

۱ دی ۱۴۰۲

آقام امام زمان

دیشب آقام امام زمان آمده بود به خواب ما . یک شمشیر خونچکان دستش بود که به ذوالفقار آقام امام علی میگفت زکی!
گفتیم : آقا ! قربان جدت ، یکوقت نکند آن شمشیر خونچکان را بکوبی فرق ما؟!
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت تیغ بر کشیدن نیست
آقام یک نگاه زهر آگینی بما انداخت کم مانده بود زهره ترک بشویم .
گفتیم : آقا ! قربان جدمطهرت بشویم ما :
چه عجب شد که یاد ما کردی؟ آفتاب از کدام سوی دمید ؟
آقام آن شمشیر خونچکانش را دوسه بار دور سرش چرخانید و گفت :
حالا کارت به جایی رسیده که ذریه رسول الله را دست می اندازی ؟
گفتیم آقا ! کدام ذریه ؟ ما که یکی دو تا ذریه رسول الله نداریم . ماشاالله هزار ما شاالله از در و دیوارمملکت مان ذریه رسول الله میبارد . در فرنگستان هم یک عالمه ذریه رسول الله داریم که بقدرتی خدا با ذریه های داخل ایران فالوده میل میفرمایند . ما کدام یکی شان را دست انداخته ایم ؟ اصلا آقا ما خودمان ذریه رسول الله هستیم . پدر بزرگ خدابیامرزمان یک عمامه سه منی داشت به این بزرگی ! از آن عمامه های لگنی که مخصوص بزرگ عمامه داران است . ما به گور پدرمان میخندیم پا ی مان را توی چارق ذریه رسول خدا بکنیم .
آقام امام زمان دوباره آن شمشیر خونچکان را بالای سرش چرخاند و کم مانده بود بکوبد تو فرق ما که دست مبارکش را گرفتیم گفتیم : آقا جان! قربان جدت . ما البته رضا به« رضای » شما هستیم . ما قرار است برویم ایران اعلیحضرت همایونی بشویم . اگر ظل الله و قبله عالم نشدیم دستکم وزیری ،وکیلی ،پیشکاری استانداری ، دالانداری چیزی بشویم . قرار است برویم خیلی ها را بفرستیم غاز چرانی ، نگذار آرزو به دل از دنیا برویم، هرچه باشد ما هم از قوم و قبیله خودتان هستیم ، ما هم ذریه رسول الله هستیم. چاقو که دسته خودش را نمی برد .
آقا ! ما همینطور سرگرم چک و‌چانه زدن با حضرت صاحب الزمان بودیم که زن مان بیدارمان کرد و گفت : چرا اینقدر نک و نال میکنی مرد حسابی ؟با کی داشتی دعوا میکردی ؟ اینقدر لگد پراندی کم مانده بود بزنی چشم و‌چال ما را کو ر کنی ! مثل بچه آدم بگیر بخواب !
May be an illustration of text
See insights and ads
All reactions:
Nasrollah Pourjavady, Zari Zoufonoun and 93 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر