دنبال کننده ها

۷ آبان ۱۴۰۲

یا بمیر یا بمیران

ناصر خسرو قبادیانی حکیم و سخنسرای بزرگ زبان پارسی میفرماید :
جهان را به آهن نشایدش بستن
به زنجیر حکمت ببند این جهان را
او همچون فردوسی بر خرد ورزی و خرد گرایی تاکید دارد و میگوید : با توپ و‌ تانک و موشک و بمب و‌خمپاره نمی توان بر این جهان چیره شد .
آنچه که امروز در خاور میانه میگذرد نه تنها دل هر انسان آزاده خردمندی را به درد میآورد بلکه این ویرانی های گسترده و این کشتارهای بی حساب و آوارگی میلیونها انسان بی پناه ، یک شرمساری تاریخی را برای بشریت امروز به ثبت میرساند.
عبدالرحمن جامی شاعر، موسیقیدان ، ادیب و صوفی سده نهم هجری شعری دارد و میگوید :
آدمیزاده طرفه معجونی است
از فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این ، شود به از این
‌ور کند میل آن ، شود بد از آن
آنچه که اکنون نه تنها در خاورمیانه بلکه در اینجا و آنجای جهان از ظلم و جنگ و آدمکشی و شقاوت و نامردمی میگذرد متاسفانه نشان میدهد که انسان همه خصایل نیک بشری را وانهاده و با پیروی از اندیشه منحط « یا بمیر یا بمیران » از این جهانی که در آن زیست میکنیم دوزخ ظلمانی و ترسناکی ساخته است که خشک و تر را با هم میسوزاند و این آتشفشان خشم و نفرت را که در گوشه و‌کنار گیتی تنوره میکشد سر باز ایستادن نیست.
ظهور اهریمنی خمینی در ایران و پیگیری دکترین « یا بمیر یا بمیران» نه تنها ایران بلکه در گستره پهناوری از جغرافیای جهان ، با خود مصیبت و‌مرگ و تباهی و ویرانی و آوارگی بهمراه آورد و مردمانی که قرن ها در کنار هم و در همسایگی هم ، در صلح و آرامش و مسالمت و مهربانی زیست میکرده اند یکباره به گرگ های درنده ای بدل شدند که جز دریدن و کشتن - آنهم به قصد قربت الی الله - هدف و آرمان دیگری ندارند .
انسان که می توانست و می تواند در فراخنای این جهان ، مینویی اینجهانی بسازد با پیروی از موهوماتی که از هزاران سال پیش از مرزهای اسطوره و افسانه گذشته و در هیئت باور های دینی از طریق کتاب های باصطلاح آسمانی به میراث مانده است ، بجای آنکه به ندای زمین گوش فرا دهد که :« بتو نان دادم من ، و علف به گوسفندان و گاوان تو ، و برگ های تازه تره که قاتق نان کنی»، به خربندگی آسمان‌ها ، دست بر سینه و پیشانی بر خاک نهاد ، آنگاه شمشیری بدست گرفت و به کشتن برادر خویش دست یازید ، و بقول شاملو :
اینک گورستانی که آسمان از عدالت ساخته است.
من در دهه هشتاد میلادی ، زمانی که در آرژانتین میزیستم سوار قطار شدم و حدود هزارو ‌پانصد کیلومتر تا مرزهای بولیوی پیش رفتم .
این را بگویم که آرژانتین از نظر وسعت ، هفتمین و نیز حاصلخیز ترین کشور دنیاست .
در این سفر دور و دراز با دیدن هزاران هزار هکتار جلگه های سر سبز و دشت های فراخ و رودهای خروشان و چشمه های جوشان ،با خودم میگفتم این سرزمین با این فراخی و گستردگی و مهربانی خاک و آب ، می تواند دهها میلیون آدمیان را در خود جای دهد که بکارند و بدروند و شهر ها و روستاهای نو بسازند و در آسایش و آرامش و امن و امان زیست کنند ، اما انسان جاهل ابله گمراه خود خواه ، صحرای تفته ای را ارض موعود و بیت المقدس و سرزمین معراج پیامبران میداند و سر به دیوار ندبه میساید و از خشت و کل و خاک و خاشاک درمان دردهای چند هزار ساله خود را می جوید و دوزخی میآفریند که قرن هاست کودک ‌وپیر و جوان در آن میسوزند و خاکستر میشوند .
یا آن دیگری هزاران فرسنگ راه می پوید تا سنگی سیاه را سنگباران کند و باور کند که بر شیطان سنگ زده است در حالیکه خود او با باور به اندیشه« یا بمیر یا بمیران» تجسم عینی اهریمن است .
کجاست بایزید بسطامی که میگفت : به صحرا شدم ، عشق باریده بود و زمین تر شده بود ، چنانکه پای به برف فرو شود به عشق فرو شدم.
کجاست تا ببیند امروز از زمین و آسمان و دشت و کوه و صحرا ، بجای عشق، مرگ و نفرت میبارد .
طرح از : احمد سخاورز
May be an illustration
All reactions:
Nasrin Zaravar, Farhad Ghasemzadeh and 69 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر