آقای سه نقطه و آقای ذوزنقه با هم رفیق شده اند . پسر خاله که هیچ ، اخوی در آمده اند ، انگار میکنی از یک پستان شیر خورده اند . آنچنان قربان صدقه هم میروند آدم انگشت به دهان میماند . قبلاها !با هم دشمن خونی بوده اند .سایه همدیگر را با تیر میزده اند .
یکوقتی آقای سه نقطه کاکای حاج مم زمان را همراه یک عده لات و لوت و یقنعلی بقال و یک مشت برادران تریاکی غیور مان فرستاده بود از دیوار خانه آقای ذوزنقه بالا بروند بزنند خانه اش را درب و داغان بکنند ، آقای ذوزنقه هم حرصش در آمده بود زده بود صد - صد وپنجاه نفر از این اویارقلی ها وبیکار الدوله ها و خرمگس هایی را که رفته بودند خانه خدا سنگ به شیطان بزنند تار ومار کرده و پشم و پیله شان را به باد داده بود .
آقای سه نقطه به آقای ذوزنقه گفته است : چطوری پسر خاله جان ؟
ای ز دل ها برده صد تشویش را
نوبت تو شد بجنبان ریش را
آقای ذوزنقه هم گفته است : اهلا و سهلا .شکر خدا خوبیم . ملالی نیست جز دوری دیدار شما و آن موشک های مامانی تان !
آقای سه نقطه گفته است : یا اخی! آن موشک ها را میگویی ؟ آنها مترسک هستند پسر خاله جان . هیچکدام شان شلیک نمیکنند . باروت شان نم کشیده .تازگی ها چند تای شان را داده ایم به آن یکی پسرخاله جان مان بلکه این جهودهای پدر سوخته را بترسانیم .
آقای ذوزنقه نفسی به راحتی کشیده است و گفته است : راست میگویی ؟ چرا این را زودتر نگفتی پسر خاله جان ؟ کم مانده بود ما پس بیفتیم ها ! هیچ میدانی چند سال است نتوانسته ایم سر راحت به بالین بگذاریم ؟
آقای سه نقطه گفته است : بین خودمان بماند ها ! آنها را بجای سالدات روس و سرباز شقاقی و امنیه سیلاخوری و پاسدار اردبیلی آنجا گذاشته ایم ملت خودمان را بترسانیم !
حالا قرار است اگر خدا بخواهدبا وساطت آقای کدخدا رستم ،آقای ذوزنقه بیاید ایران بعدش هم انشا الله تعالی آقای سه نقطه برود حجاز آنجا گل بگویند گل بشنوند . آقای سه نقطه بگوید لبنان مال من یمن مال تو . آقای ذوزنقه بگوید : مرحبا! مرحبا ! عراق مال تو سوریه مال من ! آقای سه نقطه بگوید سودان مال من لیبی مال تو . آقای ذوزنقه بگوید سومالی مال من بورکینافاسو مال تو !
—//——
پی نوشت :
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تودانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر