حزب خران و حزب مردم آزاران
مرحوم اللهیار صالح مردی پاک ودرست و با سواد و مهربان بود .او در زمان جنگ جهانی دوم بعنوان وابسته اقتصادی ایران در امریکا کار میکرد .
او در خاطراتش می نویسد :
« درست در بحبوحه جنگ که خبرهای قحطی و مرگ و میر تیفوس و نان کوپنی ودزدی و نا امنی ایران به خارج میرسید من گفتم این آسایش چه سودی دارد ؟ بروم ایران شاید به داد قوم وخویش ها و هموطنان برسم .آنوقت ها همه راههای عادی را آلمان ها گرفته بودند . شمال آفریقا در تسلط آنان بود ومارشال رومل - معروف به روباه صحرا -تا لیبی پیش آمده بود .اروپا هم که در تسلط هیتلر و موسولینی بود و هیچ هواپیمایی جرات پرواز در آسمان سه قاره را نداشت.
من بعنوان عضو عالیرتبه سفارت ایران توانستم به وزارت جنگ امریکا مراجعه کنم وموافقت آنها را بگیرم که اگر هواپیمای جنگی آنها هر جا یک جای خالی داشت مرا از طریق جنوب آفریقا به ایران برسانند .
راه را تکه تکه با هواپیمای جنگی داکوتا - که به تابوت پرنده معروف شده بود - راه افتادم و تکه تکه از این جزیره به آن جزیره از این مملکت به آن مملکت ، سه چهار بار جنوب آفریقا را زیگزاگ دور زدم تا بالاخره بعد از مدتی طولانی پرواز خود را به ایران رساندم در حالیکه روزی نبود چند تا از این هواپیمای داکوتا سقوط نکند .
در آن وقت در تهران آزادی بیش از حد بود .روزنامه های زیادی منتشر میشد و روزنامه توفیق از مهم ترین جراید فکاهی بود که با تیراژ بسیار زیاد منتشر میشد . در ضمن بازار احزاب گوناگون هم داغ بود که حزب توده و حزب دموکرات و اراده ملی و حزب عدالت و حزب اجتماع ملی و دهها حزب دیگر از آنجمله بودند . حتی در امیر آباد هم چند تا از دانشجویان «حزب مردم آزاران » را تشکیل داده بودند .
توفیق هم یک حزب فکاهی بنام « حزب خران » راه انداخته بود و نشریه ای هم مخصوص آن حزب ضمیمه توفیق داشت .
هنگام ورود به تهران خبر ورودم را روزنامه ها نوشته بودند . روز سوم ورودم زنگ خانه ام به صدا در آمد ویک نامه رسان مرتب پیغام داده بود که آقای صالح نامه ای دارند شخصا بیایند دریافت کنند .
من رفتم نامه را گرفتم و دفتر را امضا کردم و به اتاق مهمانخانه که چند مهمان هم در آن بود باز گشتم .
پاکت از روزنامه توفیق بود .تعجب کردم که من ارتباطی با توفیق نداشته ام ،از من چه می خواهند ؟
روی پاکت نوشته شده بود شخص آقای صالح نامه را بازکنند لاغیر .
من پاکت را گشودم ، پاکت دیگری در آن بود که باز روی آن نوشته بود فقط جناب آقای صالح باز کنند .
پاکت سوم را گشودم ، روی آن نوشته بود امیدوارم با خوشحالی تمام این پاکت را باز کنید .پاکت چهارم دیدم مارک حزب خران است.آنرا گشودم ، یک کارت خوش خط و آب و رنگ ، در آن نام من به فارسی و لاتین نوشته و با مارک حزب خران مزین شده و نامه ای ضمیمه آن بود به این مضمون :
آقای محترم ! امیدوارم عضویت حزب ما را پذیرا باشید زیرا کسی که در این غوغای جنگ و وانفسا حاضر میشود از آن دنیای نعمت وبرکت چشم بپوشد وبه استقبال قحطی و غلا وتیفوس و نا امنی با هواپیمای داکوتا به اینطرف دنیا پرواز کند هیچکس لایق تر از او برای عضویت در حزب خران نیست .
————
پی نوشت :
اللهیار صالح دوره رضا شاه مستشار دیوان کشور و پس از آن رییس گمرکات ایران شد .مدتی سفیر ایران در امریکا و زمانی نیز رییس بانک رهنی بود .
در کابینه قوام و سهیلی وزیر دارایی و در کابینه حکیمی و ساعد مراغه ای وزیر دادگستری بود
اورهبری حزب ایران را بر عهده داشت که بعد ها با پیوستن احزاب دیگری به آن جبهه ملی شکل گرفت
صالح از یاران دکتر مصدق بود . در کابینه مصدق وزیر کشور شد و سپس به امریکا فرستاده شد تا روابط اقتصادی دو کشور را بهبود بخشد
در سال ۱۳۴۰ به دستور شاه همراه با کریم سنجابی و شاپور بختیار و مهندس مهدی بازرگان و داریوش فروهر و گروهی دیگر از رهبران جبهه ملی دستگیر و مدتی زندانی بود و پس از آن از قبول شغل در کابینه کودتا خودداری کرد
اودر فروردین ۱۳۶۰ در تهران در گذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر