رفتیم یک لیوان دوغ درست کردیم چند تکه یخ هم توش انداختیم آمدیم حیاط خانه زیر درخت بلوط نشستیم و نرمک نرمک دوغ میل میفرمودیم و یک فقره « دوغ نامه » میسرودیم که :
تا کاسه دوغ خویش باشد پیشم
والله که به انگبین کس نندیشم
دیدیم نوشته اند دولتسرای ایشان شصت میلیون دلار می ارزد .
خنده مان گرفت . با خودمان گفتیم : عجب ؟یعنی چه؟ مگر این خانم کارداشیان غیر از «باسن مبارک بقچه ای » شان دیگر چه هنری دارند که دولتسرای شان شصت میلیون دلار می ارزد ؟
تا که انگور شود می دو سه سالی بکشد
تو به یک لحظه شدی ناب ترین باده عشق؟
میخواستیم بگوییم گیله مردی که ما باشیم علاوه بر اینکه از هر سر انگشت مان هزار تا هنر میبارد و شصت و اندی سال هم توی این ینگه دنیا جان کنده ایم و هزار تا مار خورده و افعی شده ایم هنوز که هنوز است قیمت خانه مان به پای قیمت دولتسرای آقای ترامپ نمی رسد ! آنوقت خانم قارداشیان خانه شان شصت میلیون دلار است ؟
یکباره دیدیم از عالم غیب ندایی آمد که : ای آقای گیله مرد ! فضولی موقوف ! بنشین دوغت را بخور :
نوش کن دوغ و در مده آواز
دوغ خواره نگاه دارد راز !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر