دنبال کننده ها

۲۲ فروردین ۱۴۰۱

اندر مصائب سر به هوایی

رفته بودیم فروشگاه کاسکو . آمدیم بیرون دیدیم یکی مالیده به ماشین ما ن. یک عالمه هم خسارت زده و در رفته . دل مان هری ریخت پایین ! گفتیم : بی جهت نیست که میگویند : محنت زده را ز هر طرف سنگ آید . تلفن کردیم پلیس . تا پلیس بیاید یک آقایی آمد در ماشین را بازکرد و سوار شد و رفت . خواستیم یقه اش را بگیریم که : آقا ! چرا ماشین ما را سوار شده ای ؟ چشم مان افتاد به ماشین خودمان که چهار قدم آنطرفتر پارک شده بود . عینهو شاخ شمشاد ! این هم اندر مصائب سر به هوایی و البته پیری. بقول بیژن خان ما : ببخشید زحمت دادیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر