دنبال کننده ها

۱۷ اسفند ۱۴۰۰

چراگاه برای بازنشسته ها

صبح رفته بودیم قدمی بزنیم و نفسی تازه کنیم . از جلوی یک پمپ بنزین گذشتیم . قیمت هر گالن بنزین معمولی به پنج دلار و ۹۹ سنت رسیده بود .
دیشب هم رفته بودیم فروشگاه کاسکو . نگاهی به قیمت گوشت و‌ماهی انداختیم کله مان سوت کشید .
به همسرمان گفتیم : عیال جان ! ما که بازنشسته شده ایم اگر قیمت ها همینطور سر به آسمان بزند همین روزها مجبور میشویم بجای گوشت و‌ماهی فقط بادنجان واسفناج و پیله باقلا و تره تیزک و ترخون و چوچاق وزردک وشلغم و سیب زمینی میل بفرماییم .
این رفیق مان آقای گلن اسمیت پارسال پایش را توی یک کفش کرده بود که آقای گیله مرد ! اینجا کنار رودخانه یک خانه برایت پیدا کرده ام که سه تا اتاق و سه تا هم حمام دارد .بیا این خانه را بخر . هم می توانی ماهیگیری کنی ، هم بروی شکار ، هم قایقرانی کنی ، هم اینکه توی حیاط درندشتش گوجه فرنگی و‌کاهو و‌شنبلیله و ریحان و‌نعناع بکاری.
پرسیده بودیم آنجا چراگاه هم دارد ؟
گفته بود : چراگاه برای چه میخواهی ؟ مگر میخواهی گاو‌و‌گوسفند پرورش بدهی ؟
گفته بودیم : نه آقاجان ! برای خودمان میخواهیم . میخواهیم صبحها که از خواب پا میشویم برویم چراکنیم .
کاشکی همانوقت حرف های آقای گلن اسمیت را گوش کرده و آن خانه کنار رودخانه را خریده بودیم . اگر حرفش را گوش کرده بودیم حالا یک چراگاه داشتیم به این بزرگی و هیچ هم از آقای پوتین و موتین و ژنرال ساخاروف و موسیو جینگلو ویچ و ایضا آقای کون چون تانک و مرحوم کلاشینکف نمی ترسیدیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر