من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
آدم وقتی این شعر را میخواند بخودش میگوید ببین «عشق » چه قدرت و شکوه و هیبتی دارد که توانسته است حافظ عزیزمان را که همواره از گفتن” من مره قربان “ دریغ نداشته و میفرموده است که : « ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا از زر نمی گیرد » به چنین اعترافی وا دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر