ما فتحعلی شاه ملقب به خاقان مغفور و خاقان شهید آقا محمد خان وخاقان مبرور محمد شاه وخاقان شهید ثانی ناصرالدین شاه هر روز دور هم مینشینیم به مملکت داری شما میخندیم، ما که اینقدرمی خندیم خدا میداند این پهلویها که به مملکت داری ما هم میخندیدند به شما چقدرمی خندند. البته باید بفرمایم که در اینجا همه پادشاهان گذشته خوشحالند برای این که شما روی همه سلسلههای پادشاهی را سفید کردید، راستش را بخواهید ما یعنی خاقان مغفور از بقیه خیلی خوشحال تریم برای اینکه اسم ما در دویست سال گذشته در راس لیست کسانی بود که بخشی از خاک مملکت را بر باد دادند، خوشبختانه شما ما را از صدرنشینی پایین آوردید و خودتان صدرنشین شدید. ما البته جنگ کردیم و جنگ را باختیم، مثل شما قاسم سلیمانی مان را به دربار تزار روسیه و و علی لاریجانی مان را به دربار خاقان چین نفرستادیم که بخشهایی از مملکت را واگذار کنیم و تازه آنها طاقچه بالا هم بگذارند. ما البته خطای خود را میپذیریم و شرمساریم ولی این جنگ را هم لباسیهای شیاد شما توی دامن ما گذاشتند، حکم جهاد دادند، گفتند ناموس زنان مومنه ما در بلاد کفر بر باد رفت و حالا، هم لباسی شیادشان در مشهد پرچم بیناموسی هوا میکند. میخواستند اگر به جنگ نرویم، چهارزن عقدی وصد زن صیغهای ما را به ما حرام کنند. قبول کنید که اگر این کار را میکردند خیلی به ما سخت میگذشت و خاطر خطیر ما مکدر میشد. ما اگر میدانستیم در این دنیا چه خبر است، عبدالواحد خاصه تراش رامی فرمودیم ریش این پدر سوختهها را از ته بتراشد و دستور میدادیم از صبح تا شب گل لگد کنند و خشت بمالند و اسفلشان را در همان دنیا سافلین میکردیم.
یکی از چیزهایی که در اینجا اسباب تفریح ماست دیدن قیافه منورالفکر هایی است که جاده صاف کن شما شدند، همه شرمسار و سر در گریبانند، همان که فضلالله نوری را شهید بردار خواند، و آن دیگری که از بام تا شام دم از شیعه علوی شیعه صفوی میزد، و آن یکی دیگر که اصرار داشت که بازگشت به خویشتن خویش کند و شما او را به زور به خویشتن خودش فرستادید والان در اینجا زور میزند که از خویشتن خویش بیرون بیاید. قیافه رفیق پنجاه ساله ساده لوحتان که شما را بر خر مراد سوار کرد و شما به او آب استخر نوشاندید هم دیدن دارد. از احوال امامتان جویا باشید، این جای یک گوشهای نشسته و از صبح تا شب استدلال میکند که فارسی او از فارسی رئیسی بهتر است.
دیگر چیزی که اسباب تفریح ماست، موشکهای شما ست که ما را یاد توپ خودمان میاندازد، یک پدر سوختهای به ما گفت توپی میسازد که پطرزبورغ را به بیابان تبدیل و ما را در جنگ پیروز کند، توپ را ساخت و در میدان ترکاند، چند نفر را کشت و دود سیاهی به هوا برخاست، آن پدر سوخته که فکر کنم پدر جد یکی از سرداران سپاه شما باشد به پای ما افتاد و گفت تصدقت گردم، این توپ که در اینجا این قدر آدم کشت و دود کرد، خدا میداند که در پطرزبورغ چه کرد؟
شنیدهایم حکیم باشی شما گفته است که خودتان لباسهایتان را وصله پینه میکنید، ما همه اینجا دعا میکنیم که لباسهای شما بیشتر به وصله پینه احتیاج داشته باشد تا شما وقت خود را صرف دوخت ودوز کنید ومردم را به حال خود رها کنید تا نفس راحتی بکشند. البته همه ما بر این باوریم که مردم زمانی واقعاً نفس راحت میکشند که ما در این جا در خدمت شما باشیم.
والسلام علی من اتبع الهدی
خاقان مغفور فتحعلی شاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر