دوست دارم شبها وقتی میخواهم بخوابم پنجره اتاق خوابم باز باشد
نیمه شب ها ، از همین پنجره باز ماه را تماشامیکنم ، ستاره ها را می شمارم، به آسمان خیره میشوم ، شعر می گویم و هزار فکر و خیال دیگر در سر می پرورانم
دم دمای صبح، در تاریک روشن سحر گاهی ، از جیک جیک پرنده ها بیدار میشوم .صدها پرنده اینجا و آنجا جیک جیک میکنند
پا میشوم و پنجره را می بندم . از خودم می پرسم : مگر دیشب چه اتفاقی افتاده است که این گنجشککان چنین کنفرانس پر سر و صدایی راه انداخته اند ؟
باید یک روز دل به دریا بزنم و به این جنابان گنجشکان بگویم : آی تخم جن ها ! حالا نمیشود کمی آهسته تر جیک جیک بفرمایید ؟ چرا نمیگذارید ما کپه مرگ مان را بگذاریم ای گنجشککان پدر سوخته ؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر