گربه های من
اینها گربه های من بودند . هر کدام شان هم اسمی داشتند . تا مرا میدیدند بدو بدو میآمدند از سر و کولم بالا میرفتند . گربه های نارنجی من .
یک روز رفتم از والمارت برای شان غذای گربه خریدم . نمیدانستم چینی است . نمیدانستم از چین آمده است . به گربه هایم دادم .فردایش همه شان مردند . چهار تا گربه بودند . همه شان به رنگ نارنجی . کنار مزرعه برای شان خانه ساخته بودم . هنوز صدای میو میو شان در گوشم است .
گربه های نازنین نارنجی من . یادتان با من است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر