من دو سه تا دوست پیر مرد قزاق دارم که عضو حزب کمونیست بوده اند و در زمان شوروی نماینده مجلس و اینها. خیلی سطح بالا. وقتی که فروپاشی شد زمینهای قزاقستان را بین خودشان تقسیم کردند و اگرچه کویر است اما از میان آنها لوله نفت می گذرد و آنها برای خودشان از دولت اجاره می گیرند
شبی در بزمی با اینها نشسته بودیم و صحبت از روزگار شوروی بود و از مسلمانی. یکی از این پیرمردها که بیشتر با من دوست است می گفت: که در روزگار شوروی برای این که عضو حزب بشوند و مدارج بگیرند باید مانیفست حزب کمونیست را امتحان میدادند. می گفت: شب قبل از امتحان تا صبح نماز خوانده است تا فردا در امتحان حزب کمونیست قبول بشود
« از نامه یک رفیق»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر