دنبال کننده ها

۸ اردیبهشت ۱۳۹۸

تیمارستانی بنام جمهوری اسلامی


یک آقایی رفته بود ماشین دخترش را بفروشد
گفتند : نمیشود آقا ! خودش باید بیاید
گفت : آقا جان ! من پدرش هستم ، وکالتنامه رسمی هم دارم ، اینهم وکالتنامه اش 
گفتند : نه آقا ! اینجا امریکا نیست که! اینجا ایران اسلامی است . در ایران اسلامی هیچ کار غیر قانونی مجاز نیست ، همه باید تابع قانون باشند
گفت : آقا جان ! دخترم مدتهاست جانش را از این بهشت اسلامی تان برداشته و رفته است یک گوشه دیگر دنیا !
گفتند : اینهاش بما مربوط نیست آقا ! دخترتان وقتی ایران بود بخاطر بی حجابی دستگیر و ماشینش هم توقیف شده بود ، به حکم دادگاه باید بیاید یک هفته برود کلاس حجاب و عفاف !
گفت : آقا جان ! دخترم در استرالیاست ، چطوری بیاید کلاس حجاب و عفاف تان ؟ این شما بودید که او را از مملکتش فراری دادید
گفتند : چاره ای نیست آقا ! مگر اینکه خودتان بیایید بروید کلاس حجاب و عفاف
گفت : من ؟
گفتند: بله بله ! سرکار عالی ! اینجا مملکت اسلامی است آقا جان 
ومرد بیچاره‏ یک هفته تمام با سر کچل و سبیل های چخماقی و لب و لوچه آویزان رفته است نشسته است کنار دختران تا عفیف و محجبه بشود  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر