آقای محقر له
آقای محقرله پیش از آنکه معظم له بشود روضه خوان بود
آقای محقر له اگرچه با غسالان و قوادان ولولیان و نگار شکنان و گور کنان سری و بالینی داشت اما بینی و بین الله از آن روضه خوان های دو زاری هم نبود
سال های سال- در زمانه ای که گوش ها بازیچه بانگ دروغ بود - محرم و صفر جل و پلاسش را جمع میکرد از مشهد میآمد تهران . هر سال دو ماه تمام توی خانه حاج شانه چی - که در بازار تهران به امین التجار معروف بود - کنگر میخورد و لنگر می انداخت و اینجا و آنجا روضه ای میخواند و بمصداق اینکه « عمامه گذاشت تا کله بر دارد » زینب را به اسیری میفرستاد و بابت ناکامی قاسم اشک از چشم بندگان ببوی حضرت باریتعالی میگرفت و پولی به جیب میزد و بر میگشت مشهد .
همین آقای محقرله وقتی صاحب قدرت و مکنت و مقام عالی و مسند کیاست و رهبری شد همچون گوساله سامری در پوست شیر رفت و اولین کاری که کرد سه تا از فرزندان همان حاج شانه چی را به جوخه های اعدام سپرد و اگر خود شانه چی بایاری رفیقان و دوستانش به فرانسه نگریخته بود او را هم آونگ دار یا آماج گلوله پاسداران میکرد.
اما بقول عماره مروزی
مار است این جهان و جهانجوی مار گیر
وز مار گیر مار بر آرد همی دمار
غره مشو بدانکه جهانت عزیز کرد
ای بس عزیز کرده خود را که کرد خوار
و حرف آخر اینکه
آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه گندم مکن از دانه جو
آقای محقر له اگرچه با غسالان و قوادان ولولیان و نگار شکنان و گور کنان سری و بالینی داشت اما بینی و بین الله از آن روضه خوان های دو زاری هم نبود
سال های سال- در زمانه ای که گوش ها بازیچه بانگ دروغ بود - محرم و صفر جل و پلاسش را جمع میکرد از مشهد میآمد تهران . هر سال دو ماه تمام توی خانه حاج شانه چی - که در بازار تهران به امین التجار معروف بود - کنگر میخورد و لنگر می انداخت و اینجا و آنجا روضه ای میخواند و بمصداق اینکه « عمامه گذاشت تا کله بر دارد » زینب را به اسیری میفرستاد و بابت ناکامی قاسم اشک از چشم بندگان ببوی حضرت باریتعالی میگرفت و پولی به جیب میزد و بر میگشت مشهد .
همین آقای محقرله وقتی صاحب قدرت و مکنت و مقام عالی و مسند کیاست و رهبری شد همچون گوساله سامری در پوست شیر رفت و اولین کاری که کرد سه تا از فرزندان همان حاج شانه چی را به جوخه های اعدام سپرد و اگر خود شانه چی بایاری رفیقان و دوستانش به فرانسه نگریخته بود او را هم آونگ دار یا آماج گلوله پاسداران میکرد.
اما بقول عماره مروزی
مار است این جهان و جهانجوی مار گیر
وز مار گیر مار بر آرد همی دمار
غره مشو بدانکه جهانت عزیز کرد
ای بس عزیز کرده خود را که کرد خوار
و حرف آخر اینکه
آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه گندم مکن از دانه جو
وشب حامله است تا چه زاید فردا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر