رژه پستان ها
آقای بیل کلینتون آمده بود سخنرانی کند . یادم نیست در باره چه موضوعی .
آمده بود دانشگاه دیویس . چهارپانصد نفری هم آمده بودند .
سخنرانی اش را کرد و به پرسش ها پاسخ داد و خواست از سالن سخنرانی بیرون برود . آنجا دم در . روی پله ها ، ده بیست تا دختر خوشگل به صف ایستاده بودند . همه شان خوش و خندان . همه شان سرشار از شور جوانی .
کلینتون دستی تکان داد و خواست لبخند به لب از جلوی شان رد بشود . ناگهان ، در میان بهت و حیرت و خنده و شگفتی ما ن ، دختران جوان بلوز های شان را بالا کشیدند و پستان های سفید و لرزان خود را به نمایش گذاشتند ! خنده و هیاهو و نشاط و شگفتی در هم آمیخت و جناب کلینتون رژه پستان های عریان را تماشا کرد و خوش و خندان سوار اتومبیلش شد و در میان هیاهوی شادمانه مردمان دانشگاه دیویس را ترک کرد
آمده بود دانشگاه دیویس . چهارپانصد نفری هم آمده بودند .
سخنرانی اش را کرد و به پرسش ها پاسخ داد و خواست از سالن سخنرانی بیرون برود . آنجا دم در . روی پله ها ، ده بیست تا دختر خوشگل به صف ایستاده بودند . همه شان خوش و خندان . همه شان سرشار از شور جوانی .
کلینتون دستی تکان داد و خواست لبخند به لب از جلوی شان رد بشود . ناگهان ، در میان بهت و حیرت و خنده و شگفتی ما ن ، دختران جوان بلوز های شان را بالا کشیدند و پستان های سفید و لرزان خود را به نمایش گذاشتند ! خنده و هیاهو و نشاط و شگفتی در هم آمیخت و جناب کلینتون رژه پستان های عریان را تماشا کرد و خوش و خندان سوار اتومبیلش شد و در میان هیاهوی شادمانه مردمان دانشگاه دیویس را ترک کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر