دنبال کننده ها

۱۹ فروردین ۱۳۹۸

از آن سال های دور


آمده بودیم امریکا . سال ۱۹۸۸. با پاسپورت آرژانتینی و یک ویزای پنج ساله .
پسرم - الوین - تازه به دنیا آمده بود . در بیمارستانی روی تپه های اکلند. نام بیمارستانHighland Hospital.
یک روز صورتحسابی برای مان آمد . سیزده هزار و هشتصد و چهل و سه دلار و هفده سنت ! آن هفده سنت اش نمیدانستیم برای چیست !بیمه هم نداشتیم . 
رفتیم بیمارستان . صورتحساب را نشان شان دادیم و گفتیم :از پس پرداخت چنین پولی بر نمیآییم . تکلیف چیست ؟
پرسیدند : گرین کارت داری ؟
گفتیم: هنوز نه!
پرسیدند : ویزا داری؟
پاسپورت مان را نشان شان دادیم
پرسیدند :ماهانه چقدر میتوانی بدهی ؟
تاملی کردیم و گفتیم : پنجاه دلار !
ده دوازده صفحه کاغذ جلوی مان گذاشتند و گفتند: امضا کن !
امضا کردیم
گفتند از ماه آینده پنجاه دلار میدهی . سعی کن بموقع پرداخت کنی
گفتیم : آی به چشم ! اما تا بخواهیم این صورتحساب را تمام و کمال پرداخت کنیم پسرمان بیست ساله خواهدشدو خودمان هم یک پیرمرد هاف هافو !
خندیدند و گفتند : هر وقت پولدار شدی میتوانی همه اش را یکجا بدهی
یکی دو ماهی گذشت. پسرمان بیمار شد. بردیمش بیمارستان . همان بیمارستان .
معاینه اش کردند و گفتند :باید بروید بیمارستان کودکان
پرسیدیم :بیمارستان کودکان کجاست ؟
ساختمان روبرویی را نشان مان دادند و گفتند آنجاست
آمدیم بچه مان را بغل کنیم ببریم آنجا.
گفتند :باید با آمبولانس بروید
ترس ‌ورمان داشت . دلهره به جان مان افتاد .یعنی چه ؟ چه بلایی سر بچه مان آمده؟
تلفن کردند آمبولانس آمد و ما را سوار کرد برد آنور خیابان .بیمارستان مخصوص کودکان.
دکتر آمد و معاینه کرد و نسخه نوشت و گفت : چیز مهمی نیست . بروید سر خانه زندگی تان
آمدیم خانه . نگران . با کلی اضطراب.
چهار روز بعدش یک صورتحساب آمد. پانصد و شصت دلار برای آمبولانس!
تلفن کردیم که : بابا! پدر تان خوب ، مادرتان خوب ، انصاف تان کجاست ؟آخر پانصدو شصت دلار برای چهار دقیقه آمبولانس ؟
گفتند : باید پولش را بدهی
گفتیم : اگر ندهیم ؟
گفتند : آن دیگر ربطی بما ندارد . عبدالله شر خرهای امریکایی به زور از شما میگیرند . سود و جریمه اش را هم میگیرند
برای اینکه گیر عبدالله شر خر های امریکایی نیفتیم یک چک پانصد و شصت دلاری نوشتیم برای شان فرستادیم
اما خیلی درد مان آمد . خیلی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر