دنبال کننده ها

۶ شهریور ۱۳۹۷

عید اضحی


میگوید : عید شما مبارک
میگویم: کدام عید ؟ حالا حالاها کو تا عید ؟ شش ماه مانده به عید مان
میگوید : عید اضحی!
لهجه مردم افغانستان را دارد . با همسر و دو فرزندش به فروشگاهم آمده اند . میخواهم بگویم ما اهل اینجور بی ناموسی ها نیستیم . آخرکشتن هزاران هزار گوسفند بی زبان چه جای تبریک دارد ؟ یعنی یک قدم به آقای باریتعالی نزدیک تر میشویم ؟ اما جلوی خودم را میگیرم .
اوقاتم گه مرغی میشود . مرد افغان چند دقیقه ای در باب عید اضحی برایم موعظه میکند ، گوش میدهم و چیزی نمیگویم
می پرسم چکاره ای؟
میگوید : پزشک هستم
میگویم : یعنی اینجا در امریکا طبابت میکنی ؟
می‌گوید : نه ! متاسفانه نتوانستم از پس امتحاناتش بر آیم ، دنبال کار می‌گردم . احوالات نا جوری دارم . در واقع خودم را گم کرده ام
دلم برایش میسوزد . می پرسم : شما اینجا در امریکا قربانی هم می‌کنید ؟
می‌گوید :امسال نه ؛ اما پارسال قربانی کردم . متاسفانه همسایه هایم از پذیرفتن گوشت قربانی خود داری کردند .
چند دقیقه ای گپ میزنیم و خدا حافظی می‌کند و می‌رود و من بیاد ابوطالب یزدی می افتم
یزدانبخش قهرمان شعر بسیار زیبایی دارد در باب سفر حج طالب یزدی که گویا در خانه خدا استفراغ کرده بود و شرطه های سعودی هم گردنش را زدند :
طالب بن حسین یزدی را
شوق دیدار کعبه بود به سر
رفت و در کعبه ریدمانی کرد
که جهان شد ز ریدمانش خبر
گردنش را زدند و کیفر داد
سنی خر به شیعه خر تر
کرد طالب به یک کرشمه دو کار
داد درسی به طالبان دگر
هم در آن خانه مقدس رید
هم که یک خر شد از جهان کمتر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر