دنبال کننده ها

۱۰ خرداد ۱۳۹۶

شاهنشاها ! علیاحضرتا ! دیگر عرضی ندارم !

تابستان بود . از آن تابستان های داغ .  شاه و شهبانو به اهواز میآمدند .
در فرودگاه اهواز سپهبد بقراط جعفریان -  فرمانده لشکر 92 زرهی و استاندار خوزستان - پیش از آنکه هواپیمای شاه بر زمین بنشیند از  مقامات محلی و بزرگان شهر که برای استقبال  از شاه صف کشیده بودند در خواست کرد که بسبب گرمای شدید هوا از خوشامد گویی به شاه و شهبانو خود داری کنند تا آنها مجبور نباشند لحظات بیشتری را زیر آفتاب سوزان جنوب بمانند .
هواپیمای شاه به زمین نشست . سپهبد جعفریان پای پلکان هواپیما خیر مقدم مختصری گفت .  شاه و شهبانو آمدند تا از برابر صف مستقبلین رد بشوند .
در صف مستقبلین  آقایی بود بنام حکیم شوشتری . این آقای حکیم شوشتری که بعد ها به نمایندگی مجلس شورایملی هم رسید در اهواز یک روزنامه چهار ورقی منتشر میکرد بنام خاک نفت .
 وقتی شاه و شهبانو به صف روزنامه نگاران رسیدند آقای حکیم شوشتری دست کرد توی جیبش و کاغذی بیرون آورد و شروع کرد به خواندن :
شاهنشاها ! علیا حضرتا !
اما همینکه سرش را بلند کرد چشمش افتاد به سپهبد جعفریان که پشت سر شاه ایستاده بود و با ایماء و اشاره  چشم غره میرفت که باید خفقان بگیرد .
آقای حکیم شوشتری کاغذ را تا کرد و گذاشت توی جیبش و گفت :
اعلیحضرتا ! علیا حضرتا ! دیگر عرضی ندارم
-------

*** سپهبد بقراط جعفریان در بهمن 57 بسبب تیر اندازی اراذل اسلامی به هلیکوپترش به شهادت رسید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر