دنبال کننده ها

۶ اردیبهشت ۱۳۹۶

عسل .... و سیاست

این رفیق مان آقای  " ایشای "  حول و حوش شهرمان یک مرکز تولید عسل دارد . عسلی که تولید میکند بهترین و خالص ترین عسل دنیاست . شاید بهترین تولید کننده عسل در شمال کالیفرنیا باشد .
من سالهاست که با آقای  " ایشای " داد و ستد میکنم . هر ماه دستکم ده دوازده هزار دلار عسل از آقای ایشای میخرم . هر وقت هم به فروشگاهم میآید اگر چند دلاری خرید کرده باشد  پولش را نمیگیرم و میگویم مهمان من . آقای ایشای هم گهگاه عسلی ؛ مربایی ؛ هدیه ای ؛ چیزی برایم میآورد تا لابد مدیونم نباشد . شاید هم نمیخواهد یک مشتری خوب و خوش حساب را از دست بدهد .
آقای ایشای یهودی است . گهگاه پرسش هایی در باره اسلام از من میکند و من هم بشوخی میگویم : برو تورات و تلموذ را بخوان . اسلام رونویسی برابر اصل آنهاست
وقتی آقای اوباما رییس جمهور بود یکی دو باری آقای ایشای جلوی من چند تا فحش چارواداری نثار آقای اوباما کرد و اما وقتی اخم و تخم مرا دید دیگر لب از لب باز نکرد . میدانستم که از اوباما متنفر است و واله  و شیدای  آقای ترامپ است .
امروز رفته بودم سراغش . دیدم حال چندان خوشی ندارد . پرسیدم : چت شده ایشای ؟ مریضی ؟
گفت : نه بابا ! حالم بد نیست اما خانه ام برایم یک جهنم شده . یک جهنم واقعی
میپرسم : چه اتفاقی افتاده ؟
میگوید : از روزی که آقای ترامپ رییس جمهور شده خانه مان هم شده است میدان جنگ !
میگویم :  آخرچرا؟
میگوید : در  خانواده من  ؛ همسرم و بچه هایم از ترامپ نفرت دارند . اما من محافظه کارم و طرفدار ترامپ . نمیدانی چه بلبشو بازاری شده است خانه ما . همینکه دهانم را باز میکنم تیر ملامت از چهار جهت بسویم پرتاب میشود . خسته شده ام والله
میگویم : ایشای . میخواهی یک چیزی بهت بگویم ؟
گفت : بگو
گفتم : اگر قرار باشد همچنان از آن آقای " حنا بسته مو " حمایت بکنی من دیگر با تو هیچ معامله ای نخواهم کرد
گفت : راست میگویی ؟
گفتم : شوخی ام کجا بود ؟
طفلکی نزدیک بود سکته ناقص بفرماید . می ترسم همین امروز فردا بمیرد و خونش به گردن ما بیفتد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر