هوانگ .....
امروز یک آقای چینی میآید فروشگاه ما . نگاهی به اینسو و آنسو می اندازد و مستقیم میآید سراغ من .
می پرسم : می توانم کمک تان کنم ؟
با انگلیسی شکسته بسته ای میگوید : شما " هوانگ " دارید ؟
میگویم : چی چی ؟
میگوید : هوانگ ... هوانگ ...
به یکی از کارمندانم میگویم : ببین آقا چه میخواهد ؟
کارمندم دست آقای چینی را میگیرد و میبرد قسمت های مختلف فروشگاه را نشانش میدهد .
آقای چینی توی فروشگاه بالا و پایین میرود و نمیتواند " هوانگ " را پیدا کند . میآید سراغ من و باز میگوید : هوانگ .هوانگ
کاغذ و قلمی دستش میدهم و میگویم : اینجا بنویس ببینم چی میخواهی ؟ اما بنظر میآید که آقای چینی خواندن و نوشتن نمیداند . چند دقیقه دیگری توی فروشگاه به چپ و راست می چرخد و با دست خالی بیرون میرود و ما میمانیم حیران که خدایا " هوانگ " دیگر چه زهرماری است ؟
یاد خاطره ای می افتم .
سال 1984 بود . سه چهار روزی بود رسیده بودیم بوئنوس آیرس . وقتی قرشمال بازی ها و لجاره گری های امام خمینی را دیدیم گفتیم : ده خوب است برای کدخدا و برادرش و پیش از آنکه آ ن آقای جمارانی ما را جلوی کوره خورشید کباب بفرماید جان مان را بر داشتیم و زدیم بچاک جاده و از بوئنوس آیرس سر در آوردیم .
در بوئنوس آیرس رفتیم حاشیه شهر و هتلی گرفتیم تا کارمان جور بشود و بیاییم ینگه دنیا . هتل که چه عرض کنم ؟یک خانه کلنگی عهد دقیانوس با چند تا اتاق و آشپزخانه ای درب و داغان .
یک روز رفتیم از بقالی سر خیابان- یا بقول خودشان Almacen- تخم مرغ بخریم . زبان اسپانیولی هم نمیدانستیم . نگاهی به یخچال ها و قفسه ها انداختیم دیدیم از تخم مرغ خبری نیست .
به آقای بقال باشی بزبان انگلیسی گفتیم Eggs دارید ؟
آقای بقال باشی بر و بر نگاه مان کرد و نفهمید چه میخواهیم .
دست مان را مشت کردیم و نشانش دادیم و گفتیم : Eggs
باز هم چیزی نفهمید . خودکار و کاغذی بر داشتیم و شکل مرغی و تخم مرغی را کشیدیم و نشانش دادیم .
گفت : آها Huevosمیخواهید . بعدش رفت از توی یخچال کوچکی یک شانه تخم مرغ بیرون آورد و داد دست ما و گفت : Huevos
و این دومین کلمه اسپانیولی بود که یاد گرفتیم .
اولین کلمه اسپانیولی که یاد گرفتیم Pantalon بود . یعنی شلوار
جلوی هتل ؛ دخترکم با دخترک دیگری همسن و سال خودش بازی میکرد . دخترک لیز خورد و افتاد توی جوی آب و شلوارش خیس شد .پاچه شلوارش را بالا کشید و با نوعی نگرانی کودکانه گفت :Pantalon
و ما اولین کلمه اسپانیولی که یاد گرفتیم همین Pantalon بود .
می پرسم : می توانم کمک تان کنم ؟
با انگلیسی شکسته بسته ای میگوید : شما " هوانگ " دارید ؟
میگویم : چی چی ؟
میگوید : هوانگ ... هوانگ ...
به یکی از کارمندانم میگویم : ببین آقا چه میخواهد ؟
کارمندم دست آقای چینی را میگیرد و میبرد قسمت های مختلف فروشگاه را نشانش میدهد .
آقای چینی توی فروشگاه بالا و پایین میرود و نمیتواند " هوانگ " را پیدا کند . میآید سراغ من و باز میگوید : هوانگ .هوانگ
کاغذ و قلمی دستش میدهم و میگویم : اینجا بنویس ببینم چی میخواهی ؟ اما بنظر میآید که آقای چینی خواندن و نوشتن نمیداند . چند دقیقه دیگری توی فروشگاه به چپ و راست می چرخد و با دست خالی بیرون میرود و ما میمانیم حیران که خدایا " هوانگ " دیگر چه زهرماری است ؟
یاد خاطره ای می افتم .
سال 1984 بود . سه چهار روزی بود رسیده بودیم بوئنوس آیرس . وقتی قرشمال بازی ها و لجاره گری های امام خمینی را دیدیم گفتیم : ده خوب است برای کدخدا و برادرش و پیش از آنکه آ ن آقای جمارانی ما را جلوی کوره خورشید کباب بفرماید جان مان را بر داشتیم و زدیم بچاک جاده و از بوئنوس آیرس سر در آوردیم .
در بوئنوس آیرس رفتیم حاشیه شهر و هتلی گرفتیم تا کارمان جور بشود و بیاییم ینگه دنیا . هتل که چه عرض کنم ؟یک خانه کلنگی عهد دقیانوس با چند تا اتاق و آشپزخانه ای درب و داغان .
یک روز رفتیم از بقالی سر خیابان- یا بقول خودشان Almacen- تخم مرغ بخریم . زبان اسپانیولی هم نمیدانستیم . نگاهی به یخچال ها و قفسه ها انداختیم دیدیم از تخم مرغ خبری نیست .
به آقای بقال باشی بزبان انگلیسی گفتیم Eggs دارید ؟
آقای بقال باشی بر و بر نگاه مان کرد و نفهمید چه میخواهیم .
دست مان را مشت کردیم و نشانش دادیم و گفتیم : Eggs
باز هم چیزی نفهمید . خودکار و کاغذی بر داشتیم و شکل مرغی و تخم مرغی را کشیدیم و نشانش دادیم .
گفت : آها Huevosمیخواهید . بعدش رفت از توی یخچال کوچکی یک شانه تخم مرغ بیرون آورد و داد دست ما و گفت : Huevos
و این دومین کلمه اسپانیولی بود که یاد گرفتیم .
اولین کلمه اسپانیولی که یاد گرفتیم Pantalon بود . یعنی شلوار
جلوی هتل ؛ دخترکم با دخترک دیگری همسن و سال خودش بازی میکرد . دخترک لیز خورد و افتاد توی جوی آب و شلوارش خیس شد .پاچه شلوارش را بالا کشید و با نوعی نگرانی کودکانه گفت :Pantalon
و ما اولین کلمه اسپانیولی که یاد گرفتیم همین Pantalon بود .
حالا محض رضای خدا اگر شما میدانید " هوانگ " چه زهر ماری است لطفا خبرمان کنید اجر تان هم با حضرت امام زین العابدین بیمار ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر