دنبال کننده ها

۲۸ اسفند ۱۳۹۴

برو زن کن ای خواجه هر نوبهار

تو این دم دمای عید ؛ یک شاعر شیرازی ؛ دل به دریا زده است و با شجاعتی باور نکردنی شعری گفته است که آدمیزاد با خواندن آن زهره اش آب میشود .
ایشان میفرمایند:
عید آمد و فکر تازه تر باید کرد
یک همسر تازه زیر سر باید کرد
آن همسر کهنه درد سر میباشد
بشتاب که رفع درد سر باید کرد
آقا ! به تن تبدار امام زین العابدین بیمار ؛ زهره شیر میخواهد چنین شعری سرودن  ؛  آدم شیرازی باشد و از این دسته گل ها به آب بدهد ؟ آن هم در زمان و زمانه ای که رستم با آنهمه اهن و تلپ رستمانه اش با عصا راه میرود !؟
آقا ! آن زمانها گذشت که حضرت سعدی علیه الرحمه میفرمود :
برو زن کن ای خواجه هر نو بهار
که تقویم پارینه ناید به کار
آن زمانها گذشت که همین آقای سعدی علیه الرحمه گزلیک به دست مستان میداد و میفرمود:
به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
به پای گل منشین آنقدر که خار شوی
ما که نمیدانیم اسم این آقای شاعر از جان گذشته شیرازی چیست . آن رفیق آذربایجانی ما ن هم که شعر این شاعر شیرازی را توی کرنا گذاشته و بگوش عالم و آدم رسانده بما نمیگوید که کدام شیر پاک خورده ای جرات کرده است  چنین شعری سروده است . هر چه هست ما اسم این شاعر محترم را از همین حالا میگذاریم شاعر شهید !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر