دنبال کننده ها

۲۳ اسفند ۱۳۹۴

جیک جیک مستونت بود ؛ یاد زمستونت بود ؟

آقا ! ما را دارد آب میبرد . حالا هفت هشت روزی است که انگاری کون آسمان سوراخ شده و شبانه روز باران میبارد . چنان بارانی هم  میبارد که انگاری جناب آقای باریتعالی میخواهد از ما انتقام بگیرد .
آقا ! ما سه چهار سالی خشکسالی داشتیم . در این سه چهار سال  هر چه دعا بلد بودیم  خواندیم و هر چه پاچه ور مالی بود بدرگاه آقای باریتعالی کردیم اما  نه تنها  یک قطره باران برای مان نفرستاد بلکه همه دار و درخت هاو جنگل های دور و بر خانه مان را سوزاند و خاکستر کرد . حالا هم شبانه روز هی باران میبارد . هی توفان میآید . هی باد نعره میکشد . هی سرد میشود . هی گرم میشود . فقط کم مانده است یک زلزله ای هم بیاید و خیال همه ما را راحت کند .
 حالا  مانده ایم معطل که وقتی صبح اول صبحی وقتی میخواهیم از خانه بیرون برویم چتر برداریم ؟ باد بزن برداریم ؟ چکمه بپوشیم ؟ پالتو بتن کنیم ؟ بخاری مان را روشن کنیم ؟ کولر مان را کار بیندازیم ؟ آخر چه خاکی بسرمان کنیم؟
آقا ! یکی دو ماه پیش بهار آمده بود ولایت مان . همه دار و درخت ها زنده شده بودند . درختان بادام و گیلاس چنان شکوفه باران شده بودند که بیا و تماشا کن . ما هم بخاطر اینکه دل بعضی از دوستان مان را که در نیویورک و واشنگتن و پنسیلوانیا و نمیدانم آتلانتا و ویر جینا  توی برف و باران گیر کرده بودند بسوزانیم هی باد توی غبغب مان می انداختیم و از این شکوفه ها و آسمان آبی عکس میگرفتیم و میگذاشتیم اینجا و از ناله و نفرینی هم که بما میکردند کیف میکردیم . اما حالا  دست انتقام آقای باریتعالی از آستین بدر آمده است و در این شب عیدی سرما و توفان و تندر و نمیدانم باد و بوران را برای ما فرستاده است و بخاطر اینکه دل ما را بیشتر بسوزاند درجه هوای نیویورک و واشنگتن را به هفتاد هشتاد درجه فارنهایت رسانده است تا ما از غصه دقمرگ بشویم .
 آقا ! ما که میانه مان مدتهاست با این آقای باریتعالی شکر آب است و نه تنها  هیچیک از دعا های مان  را مستجاب نمیکند بلکه مدام سیخونک مان میزند بلکه بیشتر بچزاندمان .
از شما یک استدعای عاجزانه داریم . شما که الحمدالله میانه تان با جناب آقای باریتعالی شکر آب نیست از قول این آقای گیله مرد فلکزده به گوش حضرت مستطاب عالی جناب آقای باریتعالی برسانید که : آقا جان ! فدای تان بشویم ما ! آب نخواستیم . باران نمیخواهیم . سیل و توفان هم لازم نداریم .  مگر بهار و تابستان و زمستان سرتان نمیشود آقای باریتعالی ؟ آخر این شکوفه های بادام و گیلاس چه گناهی کرده اند که باید بچایند و بلرزند و بپوسند ؟ ما تخم سرکار عالی هم نیستیم اما بالاغیرتا به داد این شکوفه ها برسید !چه خیال میکنید ؟ خیال میکنید چون  آن بالا بالاها نشسته اید و  ابر و باد و مه و خورشید و فلک را در کف با کفایت تان دارید  باید  روزی هفده بار تخم مبارک تان را بمالیم و قربان صدقه تان برویم ؟ نکند میخواهید این شکوفه های نازنین گیلاس و بادام  هم به پابوس و دست بوس تان بیایند ؟
حالا ما از فزصت استفاده میکنیم و از همه دوستان مان در آلمان و سوئد و دانمارک و کانادا و نیویورک و واشنگتن و سایر بلاد معظم افرنجیه و اقالیم سبعه  ؛ که یکی دو ماه پیش کلی برای شان کرکری خوانده بودیم و دل شان را سوزانده بودیم پوزش خواهی میکنیم و به خ.ودمان میگوییم :
جیک جیک مستونت بود
یاد زمستونت بود ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر