استاد سعید نفیسی در باره مرگ کسانی که دوست شان میداشت اصطلاح خاصی داشت که آنرا از ابوالفضل بیهقی وام گرفته بود .
او در رویارویی با مرگ دوستان و عزیزانش همواره چنین می نوشت : لختی قلم را بگریانیم .
وقتیکه استاد اقبال آشتیانی مورخ و استاد دانشگاه و مدیر مجله " یادگار " در گذشت چنین نوشت :
" خبر مرگ عباس اقبال دلی از من آزرد که تاکنون از خاطر نبرده ام ."
آن دو در جوانی از یاران صمیمی و یکدل بودند و سعید نفیسی پس از مرگ اقبال نوشت :
" مرحوم پدرم در کودکی این مطلب را به من گفت که تاکنون در هیچ کتابی ندیده ام وهر که آنرا در این اواخر نقل کرده از من شنیده است .
پدرم میگفت : خاقانی و نظامی در سفر حج با هم بودند. در آنجا عهد کردند که هر یک زود تر از جهان برود دیگری او را مرثیه ای بگوید .
خاقانی پیش از نظامی در گذشت و نظامی در مرثیه او چنین سرود :
امیدم بود خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا ! زانکه من گشتم دریغا گوی خاقانی
او در رویارویی با مرگ دوستان و عزیزانش همواره چنین می نوشت : لختی قلم را بگریانیم .
وقتیکه استاد اقبال آشتیانی مورخ و استاد دانشگاه و مدیر مجله " یادگار " در گذشت چنین نوشت :
" خبر مرگ عباس اقبال دلی از من آزرد که تاکنون از خاطر نبرده ام ."
آن دو در جوانی از یاران صمیمی و یکدل بودند و سعید نفیسی پس از مرگ اقبال نوشت :
" مرحوم پدرم در کودکی این مطلب را به من گفت که تاکنون در هیچ کتابی ندیده ام وهر که آنرا در این اواخر نقل کرده از من شنیده است .
پدرم میگفت : خاقانی و نظامی در سفر حج با هم بودند. در آنجا عهد کردند که هر یک زود تر از جهان برود دیگری او را مرثیه ای بگوید .
خاقانی پیش از نظامی در گذشت و نظامی در مرثیه او چنین سرود :
امیدم بود خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا ! زانکه من گشتم دریغا گوی خاقانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر