دنبال کننده ها

۱۴ مهر ۱۳۹۳

عجب شاه خوش اشتهایی !!

روضه الصفا می نویسد :   ....حرمسرای فتحعلیشاه قاجار " از تمام ممالک محروسه   - از مخدومه و خدمه و منتسبان مخدرات  -  همانا از ده هزار نفر افزون بودند " 
بعضی شب ها  چهل تن از نسوان صبیحه ( زنان زیبا )  با لبلس رنگین  در مجلسی خاص ؛ مهیا و آماده بودندی .
چنگ و رباب  و بربط و نای ایشان فلک زهره را به رقص آوردی !....زیاده از پانصد کس خواجه سرای ( خدمتکار ) به محارست  و محافظت آنها  در سفر و حضر می پرداختند .
احمد میرزا در کتاب  " تاریخ عضدی " ضمن توصیف احوال یکایک زنان فتحعلیشاه می نویسد : 
" گستردن رختخواب و لوازم راحت حضرت خاقان بر عهده تاج الدوله بود . زنانی که شب ها به کشیک خدمت میآمدند  دو نفر برای خوابیدن در رختخواب بودند که هر وقت به هر پهلویی که راحت میفرمودند ؛ آنکه در پشت سر بود پشت و شانه شاهانه را در بغل میگرفت  و دیگری می نشست  و منتظر بود که اگر حضرت خاقان به پهلوی دیگر غلتیدند او بخوابد و پشت شاه را در بغل بگیرد . دو نفر هم به نوبت پای شاه را میمالیدند . یک نفر نقل و قصه میگفت ؛ یک نفر هم برای خدمت بیرون رفتن و انجام فرمان در همان اتاق بسر می برد !. زنان کشیک سه دسته بودند که در میان خادمان حرمسرای همایونی برای این خدمت انتخاب شده بودند .
احمد میرزا همچنین می نویسد : سه نفر نقال بودند ؛ شش نفر هم برای مالیدن پای شاه ! و سه نفر برای رجوع خدمات در اتاق خوابگاه حاضر میشدند . 

آقا ! خدا بسر شاهد است ما وقتی این ماجرا را خواندیم نمیدانیم چرا بسرمان زد برویم شاه بشویم ؟ آخر  مگر ما چه چیز مان از حضرت خاقان مغفور کمتر است .؟ تازه قصه گو و نقال هم نمی خواهیم . همین تلویزیون های لس آنجلسی برای سرگرمی ما و هفت پشت مان کافی است .  دیگر اینکه : ما نمیدانیم این آقای خاقان مغفور چطوری از پس اینهمه " نسوان صبیحه " بر میآمدند ؟ آنوقت ها که وایاگرا و مایاگرا نبود ! بود ؟ .
خدا رحمت کند این آقای خاقان مغفور را . وقتیکه در حرمسرای همایونی شان نسوان صبیحه سرگرم مالیدن پا و پشت و بغل و سایر اسافل اعضای همایونی بودند این روس های ملعون پدر سوخته آمدند هفده شهر قفقاز را بالا کشیدند و هیچکس هم نبود بگوید بالای چشم تان ابروست . بله قربان ! ما چنین شاهان جهانگشای عدالت گستری داشتیم . 
بیخودی نیست که امریکایی ها میگویند : Good to be King 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر