دنبال کننده ها

۱۵ اسفند ۱۳۹۲

بکشید این گنجشک های کافر را ....!

آقا ! رفیق بد آدم را گمراه میکند .آدم را از صراط مستقیم به بیراهه میکشاند . هزار جور بدبختی برای آدم درست میکند . بقول مادر بزرگ خدا بیامرزمان : امان از رفیق بد ! 
آقا ! ما آمدیم دو کلام در باره مور و مار و ملخ نوشتیم . حالا این رفیقان نارفیق مان از این سر و آن سر دنیا ما را توی انشر و منشر گذاشته اند که : آقای گیله مرد ! دو کلام هم در باره گنجشک و قاطر و نمیدانم لاک پشت بنویس ! انگار نه انگار که بابا ! این آقای گیله مرد نا سلامتی نویسنده است  نه قاطر شناس!!  . از آن گذشته تازگی ها شاعر هم شده است و شعر میگوید و لولهنگ اش هم خیلی آب بر میدارد و  از بیطاری هم چیزی نمیداند .
حالا ما مانده ایم که چه خاکی بسرمان بریزیم . اگر جواب شان را بدهیم لابد فردا پس فردا از ما خواهند خواست در باره حیواناتی همچون حجت الاسلام ها و ثقه الاسلام ها هم بنویسیم آنوقت خر بیار و باقلا بار کن !  اگر هم جواب شان را ندهیم میروند هزار و یک جور دستک و دمبک برای آدم جور میکنند و کار به عدلیه و نظمیه میکشد و باید گرفتار آژان و آژان کشی بشویم . پس چه بهتر چهار کلام هم در باره این حیوانات بی زبان بنویسیم و برویم کپه مرگ مان را بگذاریم . 
___________________
بکشید این گنجشک ها را !!

موقعی که حضرت ابراهیم را به آتش انداختند ؛ پرستو با منقارش چکه چکه آب میآورد وبه آتش میریخت .اما گنجشک از بد ذاتی  دانه دانه کاه میآورد !برای همین پرستو خوش یمن و مبارک است و لانه اش را نباید خراب کرد ؛ اما کشتن گنجشک و خراب کردن لانه اش صواب دارد !!

@@@@@@@@@@@@@

ای قاطر چموش !

در آول خلقت ؛ قاطر هم مثل سایر حیوانات بود که حامله میشد و میزایید .
چون نمرود حکم نمود از اطراف هیزم بیاورند برای سوختن جناب ابراهیم ؛ حضرت دید که همه حیوانات به کراهت هیزم میکشیدند مگر قاطر که از روی شوق و شعف  هیمه را میآورد و نشاطی دارد .بر قاطر نفرین کرد که  : " اللهم اقطع نسلها "  . از آن  روز جمیع قاطر ها عقیم شدند .!
ملا اسماعیل سبزواری -مجمع النورین -کتاب حیوان .

@@@@@@@@@@@@@@

اندر باب پیدایش لاک پشت !
ابراهیم را دشمنانش وعده گرفتند و لای پلو سگ گذاشتند ! ابراهیم که وارد میشود میگوید " چخه "  و سگ لای پلو زنده شد فرار میکند .
صاحبخانه از زور خجالت خودش را زیر لاوک پنهان میگند . وقتیکه میروند او را پیدا کنند لاوک به پشتش چسبیده بود 
" نیرنگستان - صادق هدایت " 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر