دنبال کننده ها

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

نامه به عمه جان ...


عمه جان عزيزم را قربان ميروم . اميد وارم حال و احوالات آن عمه جان گرامى خوب باشد و وجود مبارك آن عمه جان از همه ى بليات ارضى و ارزى ! و سماوى ، محفوظ و محروس بوده باشد .
اگر جوياى حال اين برادر زاده تان باشيد به لطف خداوند متعال ، سلامتى حاصل است و ملالى نيست جز دورى ديدار شما كه آنهم اميدوارم بزودى زود تازه گردد . آمين يا رب العالمين !

جايتان خالى ديشب رفته بودم هیئت متوسلين مولانا جلال الدين محمد مولوى و جايتان سبز ، سبزى پلو با ماهى خوردم . نمى دانيد چه مزه اى داشت ! اما سالاد شان چندان تعريفى نداشت .
راستش عمه جان ، در اين بيست و چند سالى كه برادر زاده ى گرامى شما در ينگه دنياست ، بارها و بارها در جلسات هفتگى و ماهانه و سالانه ى هيئت متوسلين خواجه حافظ شيرازى و هيئت متوسلين ميرزا ابوالقاسم فردوسى ، شركت كرده و جايتان خالى قيمه پلو و قورمه سبزى و ته چين مرغ و حتى ميرزا قاسمى نوش جان كرده است ، اما بينى و بين الله ، سالاد هيچكدام شان بپاى سالاد هاى خوشمزه ى آن عمه جان گرامى نمى رسد !
آرى عمه جان عزيزم ، همانگونه كه شما در آن ميهن اسلامى !!هيئت متوسلين حضرت امام رضا و هيئت متوسلين حضرت ابوالفضل و هيئت متوسلين سيد الشهدا و هيئت متوسلين دوازده امام و چهارده معصوم داريد ، ما هم در ينگه دنيا ، هيئت متوسلين مولانا جلا ل الدين محمد مولوى و هيئت متوسلين خواجه حافظ شيرازى و هيئت متوسلين ميرزا ابوالقاسم فردوسى داريم و هر ماه يا هر هفته ، عده اى شبيه العلما دور هم جمع ميشوند و در باره ى معجزات و كرامات آن بزرگواران ، مباحثه و مذاكره و مناظره و مناقشه و مشاجره و مغازله و منازعه و معانقه ! ميفرمايند .
جايتان خالى ، هفته ى پيش ، من در جلسه ى هفتگى هيئت متوسلين حضرت امام ابوالقاسم فردوسى دامت افاضاته ! شركت كردم و باز جايتان خالى ، يك قيمه پلوى حسابى هم نوش جان كردم ، اما از اين جلسه چندان خوشم نيامد ، زيرا يك آقاى دكترى -- كه نميدانم دكتراى دوچرخه سوارى داشت يا دكتراى پنجه بكس -- از لس آنجلس آمده بود تا براى ما از معجزات و كرامات و سجاياى اخلاقى و دينى امام ابوالقاسم فردوسى صحبت بكند ، اما نميدانم چرا وسط هاى كار ، ترمزش بريد و شروع كرد به فحش دادن به احمد شاملو !! تا آنجا كه گفت : شاملو توده اى و بيسواد بوده است !!
راستش عمه جان عزيزم ، من اصلا نتوانستم سر در بياورم كه بيسوادى احمد شاملو چه ربطى به سجاياى اخلاقى و معجزات امام ابوالقاسم فردوسى دارد ، اما از ترس اينكه نكند مرا به جلسات بعدى شان راه ندهند و از يك فقره قيمه پلوى چرب و چيلى محروم بمانم ، لام تا كام حرف نزدم و مثل بچه ى آدم سر جاى خودم نشستم و حتى دست آخر ، كلى براى اين آقاى دوختور ! هورا كشيدم و كف زدم !
عمه جان عزيزم ، يادتان مى آيد آنوقت ها كه من چهار پنج سال بيشتر نداشتم دستم را ميگرفتى و مرا به سفره ى حضرت رقيه و سفره ى حضرت عباس و سفره ى حضرت زينب ميبردى ؟؟ آخ كه چقدر دلم براى آن غذاهاى خوشمزه و آن زولبيا باميه هاى مامانى تنگ شده است ! اما عمه جان عزيزم ،زياد نگران نشويد ، حالا ما در ينگه دنيا هم همان سفره ها و همان سيورسات را داريم ، منتهاى مراتب بخاطر اينكه نكند ما را به " امل " بودن متهم بكنند اسم سفره ى حضرت رقيه و حضرت زينب را گذاشته ايم بى بی كلاب !! مى فهمى عمه جان ؟ بى بى كلاب !! همانى كه اين كون نشور هاى امريكايى به آن ميگويند : B .B . CLUB
آرى عمه جان عزيزم ، هفته اى هفت بار خانم هاى بزك دوزك كرده ى ايرانى در اين بى بى كلاب ها جمع ميشوند و براى اسيرى زينب و ناكامى قاسم و گلوى عطشان على اصغر و نميدانم دستان بريده ى حضرت عباس اشك ميريزند و هر جه فحش و ناسزا در چنته دارند نثار يزيد و شمر و معاويه و ابوسفيان و ابو جهل و چند تا ابوهاى ديگر مى كنند . راستش من تا حالا نفهميده ام كه اين يزيد و شمر و معاويه چه هيزم ترى به اين خانم هاى بزك دوزك كرده ى ايرانى فروخته اند كه اينقدر استخوان هاى پوسيده ى آنها را در گور ميلرزانند، و زينب و كلثوم و رقيه هم چه گلى به سر ايشان زده اند كه اينطورى براى آنها سينه چاك ميدهند ؟
عمه جان عزيزم ، انگار خيلى روده درازى كرده ام ، انشا الله در نامه ى بعدى مفصلا در مورد گروهبان هايى كه به خودشان درجه ى تيمسارى داده اند و تيمسارهايى كه سبزى فروش شده اند و فسيل السلطنه هايى كه هنوز خواب سلطنت مي بينند براى آن عمه جان گرامى خواهم نوشت .
در پايان سلام مرا به ننه قاسم و مش عبدالله و اصغر آقاى بقال و زهرا خانم همسايه ى دست راستى مان برسان , عزت شما زيا د .


۲ نظر:

ناشناس گفت...

از عمه به برادر زاده دلبند : ورپریده فسیل های چپول یادت رفت ،همون هایی که خواب بهشت سوسیالیستی روسی و مرداب چه گوارایی و باتلاق فیدل کاسترو یی رو میبینند ! تو که اینقدر تنگ نظر نبودی تخته سر من بنا ،ولوله گوش اعزازیل!

ناشناس گفت...

آش نذری برای کم شدن رقم قبض گاز
ماشالله بزنم به تخته این دینی که ما داریم برای همه چیز دستورالعمل دارد. از وارد شدن با پای چپ توی مستراح تا ذره بینی ترین اعمال شب زفاف.
خب. دور از عقل است که چنین دین جهان شمولی که برای همه چیز راه و چاره دارد حالا برای مشکلات قبض گاز ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی که دومین منابع گازی جهان را دارند راهکار نداشته باشد.
من امروز رفتم کتابخانه ام را زیر و رو کردم و روایات و احادیث مختلفی را برای این معضل اجتماعی پیدا کردم:
- شخصی با شترش خدمت حضرت رسید عرض کرد: پدر و مادر شترم فدایت! قبض گاز این ماه ما زیاد آمده تکلیف چیست؟
حضرت فرمودند چهل شب جلوی کنتور گاز وضو بگیر و در همانجا هزار رکعت نماز بخوان و در هر رکعت هزار بار استغفار کن و خودت را با سیلی و لگد بزن. پنجه بکس هم بد نیست. بعد با حلال خودت جماع کن و غسل بنمای و بعد با حال تضرع دعا کن انشالله مستجاب میشود.

- همچنین در روایت دیدگری از ابو پشگل پلنگی آمده است که: زنهار شما را از همبستری با مرغ و خروس های همسایه که هفتاد بلا برشما نازل کند که کمترینش ازدیاد قبض گاز و برق و تلفن باشد.

- در کتاب منهاج السعاده جلد دوم صفحه ای که رویش آبگوشت ریخته شده و خوانا نیست روایتی نقل شده که میفرماید: آش نذری بدهید تا قبض آب و گازتان کم بیاید.

ارسال یک نظر