من در لاهیجان زاده شده ام . در دبیرستان ایرانشهرش درس خوانده ام . در کوچه پسکوچه های سنگفرش همیشه خیس اش شبگردی کرده و مجنون وار عاشقانه ترین شعر ها و غزل ها را خوانده ام . اما سی و چند سالی است که لاهیجان را ندیده ام .
گهگاه ؛ دلم برای کوچه هایش . برای شیطان کوه اش . برای استخرش . برای آرامگاه شیخ زاهد ش - که زیبا ترین نارنجستان های دنیا را داشت -. برای بقعه چهار پادشاه اش . برای محله امیر شهیدش . برای کوی شعر بافان اش . برای قدم زدن های عصر گاهی در کوچه باغهایش . برای دبیرستان ایرانشهر با حسن سبیل معروفش . برای باغات چای و برنجکاری های عطر انگیزش . برای قهوه خانه ای که خوشمزه ترین لوبیا چیتی دنیا را داشت .برای باقلا قاتوق و میرزا قاسمی و ترش تره و اشپل ماهی و سیر ترشی و زیتون پرورده اش تنگ میشود .اما چه کنم که جرات بازگشت به سر زمین مادری ام را ندارم .
راستی ؛ مادرم در کدام خاک غنوده است ؟ پدرم در کدامین خاک سر به بالین نیستی نهاده است ؟
آه .....بقول شمس : چندان که می بینم جز عجز خود نمی بینم .
یک زاهد فلورانسی همعصر ماکیاول - فرانچسکو گیسیاردینی - میگوید :
" هیچ قاعده مفیدی برای زندگی کردن در زیر بار استبداد وجود ندارد ؛ به استثنای یک قاعده که در زمان شیوع بیماری طاعون نیز صادق است : به دور ترین جایی که می توانی بگریز ...!!
من دلم گاه و بیگاه برای زادگاهم تنگ میشود . برای آب و خاک و جنگل و دریا و سنگ و کوه و آدمیانش .اما چندان که می بینم جز عجز خود نمی بینم .
آیا ویل دو رانت راست میگوید ؟؟ نمیدانم
من ناچارم با سخنان ویل دورانت خودم را تسلی دهم . چه کار دیگری از من ساخته است ؟
آری ؛ چندان که می بینم جز عجز خود نمی بینم ...
کالیفرنیا - دوازده دسامبر2010
۲ نظر:
اين حرف گيسياردينی خیلی جالبه... منبعش خاطرتون هست؟
مهدی ع.
آیا مطمین هستی که در دبیرستان ایرانشهر درس خوانده ای؟ در دبستان ایرانشهر و دبیرستان عبدالرزاق و منتصرالملک عمری را گذراندم. مین پشته معیادگاه رفقا و پایه گزاران حماسه سیاهکل را اخیرآ دیدم که تفیر فراوانی نسبت به چهل و یا بیشتر پیدا کرده.امروز باید نقشه جدید لاهیجان را بگیری تا بدانی که در کدام منطقه شهر هستی. شعارهای «انقلابی» رفقا را با بازسازی دبیرستان عبدالرزاق در کلاسهای درسی آن کاملآ پاک شدند.دبیرستان دیگر آن نمای آشنا را نمیداد.که بسیار متاثر و متاسف شدم.یاد غفور و هوشنگ و حسن را با ودکای در زیر شیطان کوه زنده کردیم.بامید برگشتن همیشگی بایران و پایان کابوس وحشت شه و شیخ.
ارسال یک نظر