خيام ميفرمايد :
بر خيز زخواب تا شرابی بخوريم
زان پيش که از زمانه تابی بخوريم
کاين چرخ ستيزه روی ؛ ناگه روزی
چندان ندهد امان که آبی بخوريم ...
تصور بفرماييد بانکی داريد که هر روز صبح ؛ هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول به حساب شما واريز ميشود و شما تا آخر شب فرصت داريد که همه اين پولها را خرج کنيد چون اگر خرجش نکنيد حساب شما خود بخود صفر ميشود .
در اينصورت شما چه خواهيد کرد ؟؟
مسلم است که سعی ميکنيد تا آنجا که می توانيد تا آخرين شاهی اش را خرج کنيد چونکه اگر خرج نکنيد از دست شما رفته است .
هر کدام از ما ؛ بدون آنکه خودمان بدانيم دارای چنين بانکی هستيم اسمش هم هست " بانک زمان " . بله بانک زمان
هر روز صبح ؛ در بانک زمان ما ؛ 86 هزار و چهار صد ثانيه اعتبار ريخته ميشود و آخر شب اين اعتبار به پايان ميرسد . زمان را نمی شود پس انداز کرد . هيچ برگشتی نيست و هيچ مقدار از اين زمان را نمی توان برای فردا نگهداشت .
بنا بر اين می بينيد که هر لحظه گنجی است بزرگ . گنج تان را مفت از دست ندهيد .
ديروز به تاريخ پيوست
فردا معماست
امروز ؛ هديه است .
اين قافله عمر عجب ميگذرد
درياب دمی که با طرب ميگذرد
ساقی ؛ غم فردای حريفان چه خوری ؟
پيش آر پياله را که شب ميگذرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر