یک جوان فرانسوی بنام استیو دوربینی به دست گرفته است و سوار سه چرخه اش شده است و رکاب زنان از پاریس به خاورمیانه رفته است
از ترکیه و اقلیم کردستان و سوریه و عراق و لبنان دیدن کرده و زیبایی ها و زشتی های شهر های مسلمانان را از دریچه دوربین روایت کرده است. می خواسته است به ایران هم برود اما نمیدانم به چه علتی پشیمان شده است . بگمانم می ترسیده است برادران انقلابی او را گروگان بگیرند و به اتهام جاسوسی به دار مکافات بیاویزند !
در لبنان عوامل پشمالوی حزب الله پولش را دزدیده و سه چرخه اش را شکسته و خود اورا هم نوازش فرموده اند .
من هم همراه او از نگاه دوربینش به شهرهای مسلمانان نگریسته و از دیدن آنهمه کثافت و نکبت و تعفن و پریشانی و بی سروسامانی که از در و دیوارشان میبارد حیرت کرده ام،
به بغداد و دمشق و اربیل و شهرهای بسیار دیگر سرک کشیده و از خود پرسیده ام این مردم چگونه در میان اینهمه گند و کثافت نفس میکشند و نامش را زندگی میگذارند؟
در بازار های نجف قدم به قدم گدایان نشسته اند و چادری بر سرشان کشیده و دست نیاز بسوی این و آن دراز کرده اند . بازارها از اجناس بنجل چینی آکنده است . در وسط گذرگاهها جوی گنداب روان است و مردم در میان همین فاضلاب میروند و میآیند و میخورند و می آشامند وباکی از آنهمه کثافت و تعفن ندارند
در گوشه و کنار بازارها کوهی از زباله به چشم میآید و هیچکس را پروای آن نیست جارویی بردارد و پیشگاه فروشگاهش را از آنهمه ناپاکی بپالاید .
درست است که عراق و سوریه و لبنان سالهای سال در گیر جنگی خانمانسوز بوده اندو به ویرانی کشیده شده اند اما آیا بازار و خیابان و گذرگاهی که از جنگ و آسیب های آن در امان مانده باید همچنان در اقیانوسی از کثافت و نکبت غوطه بخورد ؟یعنی یک مسلمان می پندارد هر چه کثیف تر باشد به خدا نزدیک تر است ؟
به یاد شعر ایرج میرزا می افتم که :
جز گه و گند و کثافت چیزی
اندر این شهر ندیدم بنده
هر کجا شهر مسلمانان است
از گه و گند بود آکنده
حالا به ما فحش ندهید و نگویید از اسراییل و نمیدانم استکبار جهانی پول گرفته و این حرفها را میزند!
اگر کسی پول گرفته باشد جناب ایرج میرزاست که حالا دستش ا ز دنیا کوتاه است و دست شماهم به او نمیرسد.