دنبال کننده ها

۳ تیر ۱۴۰۱

کارمند دون پایه

می پرسم : در ایران چیکاره بوده ای؟
میگوید : کارمند دون پایه !
می پرسم : کارمند دون پایه دیگر چیست ؟
میگوید : ببین آقا جان ! در دوره آن خدا بیامرز کارمند دون پایه کسی بود که صبح اول وقت از خواب بیدار می‌شد . دست و رویش را می شست . نان و پنیری می لمبانید . کت و شلواری را که هزار سال پیش خریده بود می پوشید. کراواتی را که دیگر رنگ و رویی نداشت به گردنش می آویخت . کفش هایش را با حوله خیس تمیز می کرد .سوار اتوبوس می‌شد میرفت اداره اش . آنجا با چهار تا و نصفی همکار و همقطارش خوش و بش میکرد. هفت هشت ساعت پشت یک میز چوبی عهد شاه شهید می نشست . دست به هیچ کاری نمیزد . روزی بیست سی تا چای میخورد . ساعت دو بعد از ظهر از اداره اش بیرون میآمد . سوار اتوبوس خط چهار می‌شد . سر راهش از بقالی اصغر آقا دو سیر پنیر لیقوان و از نانوایی شاطر عباس چهارتا نان سنگگ خشخاشی می‌گرفت. میآمد خانه اش . کت و شلوارش را در جا رختی آویزان میکرد . بیژامه راه راهش را می پوشید . می نشست سرکار استوار و صمد آقا تماشا میکرد تا فردا .
فردا هم دوباره سوار اتوبوس می شد . می‌رفت اداره اش .با حسن و حسین و محمد و محمد قلی خوش و بش میکرد . بیست سی تا چای قند پهلو ! می خورد .آخر ماه هم حقوق نخور و بمیری می‌گرفت والسلام . این را میگفتند کارمند دون پایه!
می خندم و میگویم : عجب ؟ این نخستین بار است که اینجا در ینگه دنیا یک کارمند دون پایه می بینم. از زیارت شما خیلی خوشوقتم !
می پرسد : چطور ؟
میگویم اینجا همه شان یا مدیر کل و معاون وزیر بوده اند . یا بابای شان با اعلیحضرت همایونی فالوده میل میفرموده است . یا اینکه خودشان سرتیپ و ‌سرلشکر و سپهبد بوده اند . کارمند دون پایه نداشته ایم تا حالا . یا داشته ایم ما ندیده بودیم تا امروز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر