بهار پارسال زنم رفت یک گلدان خرید آورد گذاشت توی حیاط.
من هم به عادت معهود ! هر روز صبح پامیشدم به گلدان ها آب میدادم و دستی به سرو روی شان میکشیدم .چند هفته ای گذشت. دیدم این گلدان عینهو هندوانه ابوجهل را میماند . هر چه بیشتر آبش بدهی کوچک تر میشود . نه گل میدهد نه بزرگ تر میشود . گفتم لابد خاکش عیب و ایرادی دارد . رفتم خاکش را عوض کردم. دو سه هفته دیگر گذشت و دیدم همان است که بود . نه گلی نه شاخه ای. رفتم یک جعبه کود خریدم آوردم ریختم پایش . باز دیدم همان است که بود . رهایش کردم و گفتم : بز نگردد به پچ پچی فربه!
پریروز عصر داشتم به گلدان ها آب میدادم . رسیدم به همین گلدان. خواستم آب بریزم پایش . دیدم زنم قاه قاه می خندد
گفتم : برای چه میخندی؟
گفت: آخر پدر آمرزیده ! تا بحال دیده ای کسی به گل مصنوعی آب بدهد ؟
ما را می بینی؟ نزدیک بود از خجالت آب بشویم برویم توی زمین! به خودمان گفتیم :
آدمی را که بخت بر گردد
اسبش اندر طویله خر گردد !
آخر آدم اسمش گیله مرد باشد. توی باغات چای لاهیجان نشو و نما کرده باشد . عاشق و فدایی و جان نثار و واله و شیدای طبیعت باشد . قربان صدقه گلها برود . با درخت ها درد دل بکند . آنوقت فرق بین گل مصنوعی و گل طبیعی را نداند؟
شما را به حرضت عباس! نگاهی به این گلدان بیندازید . اصلا این لاکردار شباهتی به گل مصنوعی دارد ؟تازه دو تا از برگ هایش هم زرد شده است !
اصلا آقا! انگاری همه دست به یکی کرده اند تا آبرو و حیثیت این آقای گیله مرد را که ماشاالله هزار ماشاالله از هر انگشتش صدتا هنر! میبارد و یکی از هنرهایش هم باغبانی و گیاه شناسی است بر باد بدهند!
عجب زمانه ای شده آقا!
پس جناب شاعر مظلوم مغبون مرحوم حق دارد که میفرماید:
با مردم زمانه سلامی و والسلام
تا گفته ای غلام توام میفروشنت
اصلا آقا ! ما هیچ ! ما بیسواد ! ما گیاه نشناس !این آقای آمیگو خوزه که دو هفته در میان میآید به گل ها و درخت ها و نهالان و سبزه ها آب و دانه میدهد و هر ماه هم صد دلار بی زبان تیغ مان میزند نباید می فهمید این بوته مصنوعی است ؟
چطور است علی الحساب برویم این آمیگوخوزه را بکشانیم عدلیه و پول مان را پس بگیریم ؟ ما که زورمان به کس دیگری نمی رسد !