رفیقم میخواهد برود ایران . میخواهد پس از سالها برود قوم و خویش هایش را ببیند .
می پرسم : چه نوع سیگاری دوست داری ؟
میگوید : سیگار ؟ من که سیگاری نیستم
میگویم : سیگاری میشوی
با حیرت میگوید : سیگاری میشوم ؟ چرا ؟ من که از حرف هایت سر در نمیآورم .
میگویم : وقتی رفتی ایران خواه نا خواه دستگیر میشوی و میروی زندان اوین . میخواهم بدانم چه نوع سیگاری دوست داری تا بگویم برایت بیاورند !
میگوید :زندان ؟ من که کاری نکرده ام .من نه سر پیازم نه ته پیاز ؛ زندان برای چی ؟
میخندم و میگویم : آنهایی که در زندان هستند مگر کاری کرده بودند ؟ همه ملت ایران مجرم است مگر خلافش ثابت بشود .
بقول انوری:
روبهی میدوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت خیرست بازگوی خبر
گفت خر گیر میکند سلطان
گفت تو خر نیی چه میترسی
گفت آری ولیک آدمیان
میندانند و فرق مینکنند
خر و روباه شان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان
خر ز روباه میبنشناسند
اینت کون خران و بیخبران
حالا بگو ببینم چه نوع سیگاری دوست داری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر