رازی در نگاه توست
نگاهت شراره سرخ آتش است
وقتی نگاهم میکنی
گل خوشبویی
شکوفا میشود در جان سبز من
یارای سخن گفتنم نیست
زیرا
«خامشی به هزار زبان در سخن است »
نگاهت شراره سرخ آتش است
وقتی نگاهم میکنی
گل خوشبویی
شکوفا میشود در جان سبز من
یارای سخن گفتنم نیست
زیرا
«خامشی به هزار زبان در سخن است »
لیلای من
ای جان شیفته
ای روح سودایی عصیانگر
با شولای تنهایی ام بر دوش
به تو می اندیشم:
آیا تو «آن قطره آبی که غلامان به کبوتران می نوشانند ، از آن پیشتر که خنجر بر گلوگاه شان نهند؟ »
*****
با الهام از سروده های شاعر آزادی احمد شاملو
ای جان شیفته
ای روح سودایی عصیانگر
با شولای تنهایی ام بر دوش
به تو می اندیشم:
آیا تو «آن قطره آبی که غلامان به کبوتران می نوشانند ، از آن پیشتر که خنجر بر گلوگاه شان نهند؟ »
*****
با الهام از سروده های شاعر آزادی احمد شاملو