دنبال کننده ها

۱۸ مرداد ۱۳۹۷

ترامپ نامه


ترامپ نامه
**این نامه را آقای ترامپ در پاسخ عربده کشی های سردار اسلام ژنرال سلیمانی به آیت الله خامنه ای نوشته است :
بسمه الله القاصم الجبارین 
خاکپای جواهر آسای عالیجاه مقرب الاقران حضرت شهریاری آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی !
با خاکساری و عبودیت و تحیات به عرض عالی میرساند :
از آنجا که عساکر قاهره و افواج نظام مقدس اسلامی حسب الاشاره آن آیت الله عظیم الشان و عظیم النشان تحت اهتمام دولت علیه ابد مدت ، با ابداع و اختراع صنایع بدیعه بریه و بحریه در فصول مفصله به اشتعال نایره حرب و قتال در اقالیم سبعه اشتغال داشته و برای انتظام صفحات آن سامان و نیز گوشمالی گردنکشان و کافران و منافقین و محاربین و مارقین و سارقین و ناکسان و نا کثین از بذل جان خویش فرو گذاز نکرده و مفسدینی را که یاغیگری و افساد کرده بودند بسزای اعمال قبیحه و رذیله شان رسانیده و سیورسات ساخلوهای بلوکات یمن و عراق و فلسطین و طرابلس و لبنان و ربع مسکون از قبیل جبه خانه ها و قور خانه ها وچاپارخانه ها و علوفه و قراول و یساول و کشیکچی باشی و گزمه و یوزباشی و دالاندار باشی و مزقونچی را فراهم میفرمایند و الحمد الله در ایران اسلامی نیز پیران تکیه طریقت و مرشدان طریق حقیقت ، ونیز همه قوم و قبیله منافقین و محاربین را با شکنجه و دار و تبعید و اعدام منکوب فرموده اند اینجانب که اکنون از فیض آستان بوسی آن اعلیحضرت قوی شوکت خلد الله ملکه و سلطانه محروم مانده ام به نمایندگی از ملت امریکا با تقدیم مقادیری حق الزحمه و خدمتانه و حق الریش و حق العمامه خدمت آن عالیجاه و جناب موتمن السلطان اعظم افخم آقای جنرال ملاباشی سلیمانی که منصب جلیل سرداری عساکر همایونی اسلامی را بر عهده دارند از بارگاه ملایک پاسبان آن رهبر معظم استدعای عاجزانه دارم دستور اکید صادر فرمایند تا جناب ملاباشی جنرال سلیمانی که در کسب فضایل و کمالات از باده علوم ملا باقر مجلسی نوشیده از گسیل عساکر قاهره و افواج ماهره آن نظام مقدس به ایالات و ولایات اتازونی خود داری فرموده و ملت امریکیه بلکه اروپیه و اقیانوسیه و اقالیم هفتگانه را مشمول مراحم و عنایات ملوکانه بفرمایند .
امضا : الاحقر دانولد ترامپ
بتاریخ نوزدهم رجب المرجب سنه دوهزار و هیجده - کاخ ابیض - واشنگتن

خانه از پای بست ویران است
..... ما یک خانه داریم که بنیادش کاملا معیوب و خراب است و بی آنکه در خیال استحکام بنیاد باشیم در بالا خانه های مخروبه یک سمت متصل نقاشی میکنیم....
وزرای ما متصل در خرابه ایران نقاشی میکنند و متصل فریاد میکشند که ایران نظم بر نمیدارد
«از میرزا ملکم خان - رساله وزیر و رفیق - نوشته شده در عصر ناصری »
حالا پس از یکصد و پنجاه سال و آنهمه جانفشانی ها و فراز و فرود های تلخ و خونبار ، از همان زخم و دردی مینالیم که میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و جمال الدین اسد آبادی و سپهسالار و دیگران مینالیدند
پس معلوم میشود که ما در این یکصد و پنجاه سالی که گذشت مدام مثل اسب عصاری با چشمانی بسته دور خودمان می چرخیده ایم

طاعونی ها


طاعونی ها
فضیلت های چهارگانه افلاطونی عبارتند از :
خرد. شجاعت . اعتدال . عدالت .
من هر چه زیر و بالای این حکومت اوباش اسلامی را واکاوی میکنم می بینم در چهل سالی که گذشت حتی یک روز ذره ای از این فضیلت ها در آن نبوده است
بنا براین شایسته ترین نام برای حکومت اوباش اسلامی همان است که بگوییم :
حکومت طاعونی
http://www.thereporter.com/general-news/20180806/dixon-merchant-says-iranian-regime-like-the-mafia

۱۴ مرداد ۱۳۹۷

تئاتر رذالت


تئاتر رذالت
‏ویژگی اصلاح طلبان را یکجا می توان در متن خاتمی دید
مظلوم نمایی همراه با قلدری
ادعای فروتنی همراه با خودشیفتگی
ادای آزادیخواهی همراه با تهدید
ژست استقلال همراه با پاچه خواری
حمایت از خودی همراه با لو دادن دیگری
احساس همدردی همراه با کاخ نشینی
در یک کلام : تئاتر رذالت.**
( بر گرفته از یاد داشت حسام امیری )
حالا بد نیست توجه آقای خاتمی و اذناب ایشان را به یک رویداد تاریخی جلب کنم تا بلکه در یابد که دیگر هیچ بارانی اینان را نتواند شست :
«سلطان سنجر را در آن وقت كه به دست غُزها گرفتار شده بود، پرسيدند:
چرا ملكی بدين وسعت و آراستگی را ویرانه کردی؟
گفت: كارهای بزرگ به مردم پست فرمودم و كارهای پست به مردم بزرگ و كشور روی به فساد آورد.»
بقول خاقانی :
آن مصر مملکت که شنیدی خراب شد
و آن نیل مکرمت که بدیدی سراب شد
گردون سر محمد یحیی به باد داد
محنت قرین سنجر مالک رقاب شد

۱۱ مرداد ۱۳۹۷

مرز بندی های ابلهانه


یک ریاضیدان ایرانی - آقای فریدون درخشانی - برنده یک جایزه معتبر بین المللی شده است . حالا ما ایرانی ها که مدام دنبال بهانه ای میگردیم تا به همدیگر چنگ و دندان نشان بدهیم و خرخره همدیگر را بجویم راه افتاده ایم هروله کشان یک جنگ حیدری نعمتی راه انداخته ایم و مدام با چماق به سر و کله هم میکوبیم که او یک کرد است نه ایرانی ! کرد را هم معمولا کورد می نویسیم !
از آنطرف هم عده ای راه افتاده اند و قال و مقال راه انداخته اند که او پیش از آنکه کرد باشد ایرانی است . خلاصه اینکه چنان گرد و خاکی راه انداخته اند که بیا و تماشا کن .
ما که الحمدالله با هر نوع مرزبندی - حتی مرزبندی های جغرافیایی مخالفیم و آدمها را بخاطر وابستگی های دینی و نژادی و جغرافیایی و قومی شان ارزیابی نمیکنیم - خدمت این عالیجنابان عربده کش چماقدار عرض میکنیم که :
- فریدون درخشانی به جامعه بشری تعلق دارد . به بشریت زخم خورده و درد مند امروز تعلق دارد . همانگونه که مریم میرزا خانی داشت
همانگونه که حافظ و مولانا و خیام و شاملو تعلق دارند ( لابد حالا گاو گند چاله دهانانی از گورهای هزا ر ساله خویش بر خواهند خاست و ما را مورد عتاب و خطاب قرار خوهند داد که چرا نام شاملو را در کنار بزرگ نامانی چون حافظ و خیام و مولانا نهاده ام ! )
مگر انیشتین وارشمیدس و کپلر و ادیسون و گراهام بل و برادران رایت و مارکونی و ابن سینا و رازی و بیل گیتس و استیو جابز و دیگران متعلق به جامعه بشری نیستند ؟ فریدون درخشانی هم از همان قوم و قبیله است . قوم و قبیله بشری . نه بیش و نه کم .
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی ....

بیچاره زن ایرانی


بیچاره زن ایرانی
«طبس شهری انبوه است، اگرچه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند، خرماستان ها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد… و در آن وقت امیر آن شهر گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنانکه به شب در سرای ها نبستندی. و ستور در کوی ها باشد، با آنکه شهر را دیوار نباشد هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل و…»
" نقل از : سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی"
حالا ببینیم جناب آقای اوحدی مراغه ای در باره زن ایرانی چه فرمایشاتی میفرمایند :‌
زن مستور ، شمع خانه بود ....زن شوخ ، آفت زمانه بود
زن پرهیزگار طاعت دوست ....با تو چون مغز باشد اندر پوست
زن نا پارسا شکنج دل است ....زود دفعش بکن ، که رنج دل است
زن بد را قلم بدست مده ....دست خود را قلم کنی زان به
زان که شوهر شود سیه جامه ....به که خاتون کند سیه نامه
زن چو خطاط شد بگیرد هم .... هم چو بلقیس عرش را به قلم
کاغذ او کفن ، دواتش گور ....بس بود گر کند به دانش زور
آنکه بی نامه نام ها بد کرد ....نامه خوانی کند چه خواهد کرد ؟
او که الحمد را نکرد درست ....ویس و رامین چراش باید جست ؟
زن چو بیرون رود بزن سختش ....خود نمایی کند ، بکن رختش
ور کند سرکشی ، هلاکش کن ....آب رخ میبرد ؟ به خاکش کن
چون به فرمان زن کنی ده و گیر ....نام مردی مبر ، به ننگ بمیر
زن چو مار است ، زخم خود بزند ....بر سرش نیک زن ، که بد بزند .....
والله با این مواعظ حکیمانه ای که در سرتاسر دواوین شعرا و آثار فیلسوفان وطنی موج میزند عجبی نیست اگر بقول ناصر خسرو : هیچ زن را زهره نبوده است که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی !!
عجب تاریخ پر افتخاری داریم ها ؟!!

۱۰ مرداد ۱۳۹۷

از روزگاران


از روزگاران....
این نامه را پسرم - الوین - بیست سال پیش برای من و مامانش نوشته بود
ده ساله بود . برای اولین بار با همکلاسی هایش رفته بود کمپ .
یکی دو تا غلط املایی هم دارد . 
امروز الوین ما پزشک است و حوالی سانفرانسیسکو کار میکند . دیگر برای ما نامه نمینویسد . ماه به ماه نمی بینیمش . هر وقت هم به دیدن مان میآید نمی تواند بیش از یکی دو ساعت بماند . همیشه آماده به خدمت است .
پریشب آمده بود مهمانی خاله اش . چه مهمانی مفصلی هم بود . هنوز میز غذا را نچیده بودند که تلفنش زنگ زد . باید میرفت بیمارستان . باید میرفت به درد کسی میرسید . پا شد و با عجله رفت . خاله اش فقط توانست مقداری غذا توی ظرفی بریزد و بدهد با خودش ببرد .
الوین انسان عجیبی است . دنبال پول و زندگی لوکس و این قضایا نیست . در دوران دانشجویی اش تابستانها به آفریقا میرفت تا به بیماران آن دیار کمکی کرده باشد .
امروز که آلبوم های گذشته را ورق میزدم چشمم به این نامه افتاد . گفتم نامه و عکس اش را اینجا بگذارم تا یادی کرده باشم از گذشته ها . آن روزهایی که الوین را بیشتر میدیدیم و روزگار خوش تری داشتیم
آقای دکتر الوین شیخانی تابستان آینده داماد میشود . همسرش هم پزشک است و ما هم آرزو داریم دوباره پدر بزرگ بشویم

۹ مرداد ۱۳۹۷

های و هوی از بهر هیچ


نمیدانم کدام شاعری بود که فرموده است :
هر که اظهار فضل و دانش کرد
به یقین دان که سخت بی هنر است 
های و هوی ارابه خالی
دیده ام من ، همیشه بیشتر است
آقای ترامپ - یا بقول خودمان آقای ترومپت ـ که مثل همه دلالان عالم دنبال خر مرده میگردد تا نعلش را بردارد و اگر هم قاری مفت ببیند عزای پدرش را میگیرد پس از یک عالمه ایلدرم بیلدرم و شمر خوانی و هارت و پورت و شارت و شورت ، بالاخره گلوی چین و اتحادیه اروپا را گرفته است و میفشارد . میخواهد باج بگیرد . زور هم که الحمدالله قبض و برات نمیخواهد . از قدیم ندیم ها هم گفته اند :
هر کجا پول است آنجا دلگشاست
دلگشا بی پول زندان بلاست
اما این باج خواهی درد سر ها و پیامدهای تلخی هم دارد .
او که کورانه عصاها میزند
لاجرم قندیل ها را بشکند
چینی ها و اروپایی ها هم که بیطاری را روی خر کولی یاد نگرفته اند گلوی ما را گرفته و میفشارند و میگویند : باج نمیدهیم . برادری مان بجا بزغاله دانه ای هف صنار ! یکی بزنی دو تا میخوری ! کسی کاو انگبین جوید چه باک از نیش زنبورش ؟
نتیجه ؟
نتیجه اینکه : بنا به نوشته مجله تایم دو میلیارد و پانصد میلیون پاند گوشت در سردخانه ها و انبارهای امریکا روی دست تولید کنندگانش مانده است که نمیدانند چه خاکی بسر شان کنند .
یادمان میآید چند سال پیش امریکا به ژاپنی ها فشار آورده بود که باید برنج امریکایی بخرید
ژاپنی ها میگفتند : آقا جان ! برنج امریکایی اصلا به مذاق ما سازگار نیست .
امریکا یی ها میگفتند : بخورید ! کم کم عادت میکنید !
برنجکاران ژاپنی طاس و نقاره بر داشته بودند و رفته بودند جلوی کنگره ملی کشورشان و داد و قال راه انداخته بودند که : آقا ! ما برنج امریکایی نمیخواهیم . اما هیچکس نگفته بود خرتان به چند ؟ لاجرم رفته بودند فکر شان را روی هم گذاشته بودند و آمده بودند دوباره داد و قال راه انداخته بودند که در مذهب ما خوردن برنج امریکایی ممنوع است .
و لاجرم قال قضییه را کنده بودند .
ما که الحمد الله نه مال داریم دیوان ببرد نه ایمان داریم شیطان ببرد مانده ایم حیران که خدایا نه هرکه زاده مصر است شیخ ذوالنون است . این آقای حنا بسته مو دیگر از کدام گورستانی آمده است ؟
میگویند : ملا نصر الدین خدا بیامرز صد دینار میگرفت سگ اخته میکرد یک عباسی میداد میرفت حمام . حالا حکایت این آقای ترومپت ماست .
کار خلقی را به تدبیر تو باز انداختند
چون تو خود تدبیر کار خود نمیدانی چه سود ؟

۶ مرداد ۱۳۹۷

کجاست بام بلندی ......؟


هدیه دوست
اسمش را حتی نمیدانم . هرگز اسمش را نپرسیدم .
گاهگداری میآید فروشگاهم . بادامی و پسته ای میخرد و دوست دارد با من سخن بگوید .
نوروز و سیزده بدر و غذاهای ایرانی و موسیقی ایرانی رادوست دارد . برایم و برای وطنم دلسوزی میکند که به چنین گرداب بلایی گرفتار شده ایم .
بگمانم بازنشسته جایی است . هرگز نپرسیدم چیکاره بوده است .
میآید گپی میزنیم و میرویم پی گرفتاری هایمان .
امروز برایم دو تا کتاب آورده بود . از آن امریکایی های کتابخوان است .خیلی چیز ها در باره ایران میداند . با وجودیکه فارسی نمیداند اما در همه جشن ها و جشنواره ها و نمایشگاههای ایرانی شرکت میکند و لذت میبرد . خیلی بیشتر از من و ما .
دو تا کتاب برایم آورده است . یکی شان Hidden Iran. و آن دیگری کتابی بنام The Struggle For Iran نوشته کریستوفر د بلاژیو .
باید بنشینم بخوانمشان . اما مگر وقت گیرم میآید .؟ چنان گرفتار روز مرگی های بی حاصلم که سر و دستار از یادمان رفته است .
کتاب دیگری را دوست نازنینم - انوشه - از نیویورک برایم پست کرده است . نامش زبان و شبه زبان ، فرهنگ و شبه فرهنگ .
نویسنده اش آرامش دوستدار . از آن کتابهاست که باید با دقت و هشیاری و احتیاط خواند و یاد داشت بر داشت . چند صفحه اش را خوانده ام اما مجال بیشتری می خواهم تا دقیق بخوانم و بیاموزم .
یکی از آرزوهای بزرگم این است که روزی روزگاری از این دوندگی های شبانه روزی و این تلاش های مذبوحانه برای بهتر زیستن و پولدار تر شدن خلاص بشوم و بنشینم با خیال راحت کتاب بخوانم و فیلم ببینم و موسیقی گوش بدهم و به دیدار دوستانم بروم و مست کنم و نعره مستانه بر کشم و سقف آسمان نیلی رنگ را بشکافم و از پیله ام رها شوم و هوای تازه ای بخورم و به گشت و گذار و تماشای جهان بروم و .... آه چه آرزوهای دور و درازی !
البته اگر آقای عزراییل عجل الله تعالی فرجه در کمین ما ننشسته باشد
بقول آن همولایتی حافظ - منصور اوجی - :
کجاست بام بلندی؟
و نردبان بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی و بمانی بر آن و نعره برآری:-
-« هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!...