حکومت مجانین ...
چهل و چند سال پيش که من در دانشگاه تبريز درس می خواندم ؛ يک آقای نيمه ديوانه ای در دانشگاه می پلکيد که ما بهش ميگفتيم پروفسور احمديان .
اين آقای پروفسور احمديان صبح که ميشد کيفی بدست ميگرفت و سوار اتوبوس ميشد و يکراست ميآمد توی دانشگاه .
از کله صبح تا ناف شب از اين دانشکده به آن دانشکده ميرفت و چون حرف های عجايب و غرايبی ميزد ما دانشجويان و حتی استادان دورش جمع ميشديم و به حرف ها و پرت و پلاهايش می خنديديم .
اين آقای پروفسور احمديان وقتيکه چهار آبان و 21 آذر و نوروز و عيد غدير و اينها ميشد يک تلگرام تبريک برای شاهنشاه آريامهر ؛ يکی برای علياحضرت شهبانو ؛ يکی هم برای آقای نخست وزير ميفرستاد و رسيدن اين اعياد را تبريک ميگفت و زير تلگرافش هم امضا ميکرد : پروفسور احمديان رييس دانشگاه تبريز !!
و جالب اينکه در بار شاهنشاهی و دفتر نخست وزير هم جواب اين آقای پروفسور احمديان را ميدادند و از مراتب شاهدوستی و وطن پرستی ايشان قدر دانی ميکردند !!
اين آقای احمديان ؛ يک کيف پر از اين تلگراف ها داشت و تا ميديد چهار نفر دورش جمع شده اند کيف را باز ميکرد و تلگراف هايی را که از دربار و نخست وزيری آمده بود به همه نشان ميداد و کلی کيف ميکرد .
تا اينکه زد و انقلابی شد و آقايانی رفتند و آقايان ديگری آمدند و مملکت افتاد دست يک مشت آتا و اوتا بلند و کوتاه......
يک سال پس از انقلاب بود ؛ من از شيراز رفته بودم تبريز تا دوستانم را ببينم ؛ گذرم افتاد به اداره کل اطلاعات و جهانگردی تبريز که حالا اسمش شده بود اداره کل ارشاد اسلامی .
ديدم آقای پروفسور احمديان با همان کيف کذايی اش آمده است آنجا و تقاضای پروانه انتشار يک روزنامه محلی کرده است !!
من نفهميدم آيا بالاخره اين آقای پروفسور احمديان پروانه روزنامه اش را گرفت يا نه ؟ اما يادم ميآيد چند دقيقه ای که در همان اداره پای پرت و پلاهای آقای پروفسور احمديان نشسته بودم ايشان از طرحی سخن ميگفتند که پياده روها بايد زنانه مردانه بشود !!
ما آن روز ها کلی خنديديم و به خودمان گفتيم چرا اين بنده خدا را راهی تيمارستان نمی کنند ؟؟
حالا بعد از سی و چند سال می بينيم که يکی از همین کله کدویی ها همان حرفی را ميزند که آقای پروفسور احمديان بيست و چند سال پيش ميزدند .
يعنی اينکه ديوانه ها بجای اينکه به تيمارستان فرستاده شوند سر از مجلس و دولت در آورده اند .