دنبال کننده ها

۲۲ آبان ۱۴۰۳

خدا را تو بمان

تو خونه ما وقتی کسی نفرین میکرد میگفتن نگو نگو ! شاید مرغ آمین در راه باشه .
اعتقاد داشتن مرغ آمین شب ها میاد و هر کس دعایی بکنه میگه : آمین ! آمین !
پیرار سالها ؛ یک برنامه ای برای فریدون مشیری گذاشته بودن و من هم رفتم .
داشتم میرفتم بالا خانم مشیری رو دیدم و حال و احوال کردیم و من خیلی ناراحت ومنقلب شدم .
اصلایادم نیست که چی گفتم از بس مشوش بودم ؛ فقط یادمه گفتم دفعه آخری که فریدون مشیری رو دیدم بهش گفتم : فریدون " همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان »..
فریدون گفت : تو بمان !
دعای من مستجاب نشد و نفرین او مستجاب شد .
نقل از : " پیر پرنیان اندیش " جلد دوم - صفحه 975
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasser Darabi and 53 others

۲۰ آبان ۱۴۰۳

پدر عشق بسوزد

می‌گوید :
عمویم - ابراهیم- سالِ ۱۳۴۵ از خانه بیرون رفت برای خریدِ نان ؛ سالِ ۱۳۵۴ برگشت!
‏سرِ راه با یک دختری آشنا شده بود که دختر می‌رفت هند.
‏عموی ماهم با او رفته بود.
بعد از ده سال که بر گشت پدربزرگم تنها واکنش اش این بود که :
‏«ابراهیم ! دیگه نمی‌خواد بری نون بخری بابا.»
May be an image of rye bread
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasser Darabi and 120 others

۱۹ آبان ۱۴۰۳

پاییز

همین الان - از پشت پنجره خانه ام-
نهم نوامبر 2024- شمال کالیفرنیا
عکاسباشی: گیله مرد
See insights and ads
All reactions:
MD Farhat Hosseininejad, Assad Moznabi and 9 others