آرژانتین که بودیم از دو سه چیز رنج میکشیدیم.
یکی اش این بود جرات نداشتیم پای مان را توی پارک هابگذاریم . در پارک ها گه سگ از در ودیوارش میبارید.
دوم اینکه پارک ها محل جفتگیری آدمیان بود ! یعنی هر جا نگاه میکردی میدیدی یک نره خری با یک ماده خری در آمیخته است و سرگرم کارهای بی ناموسی است
سوم اینکه قیمت ها ساعتی بالا میرفت نه روزانه. مثلا حالا یک کیلو شکر میخریدی کیلویی یک دلار ، نیم ساعت بعد شده بود دو دلار و آفتاب هنوز غروب نکرده بود شده بود دوازده دلار !
امروز رفته بودم پارک جنگلی نزدیک خانه ام قدم بزنم . همه جا از تمیزی برق میزد . عطر بهار همه جا پیچیده بود . این عکس را گرفتم . جعبه ای است که در آن کیسه های پلاستیکی گذاشته اند اگر سگ تان خرابی کرد جمعش کنید و به ظرف زباله بیندازید .
قدم زنان به رادیو گوش میدادم . دیدم میگوید میزان تورم سالانه در آرژانتین به هفت هزار در صد رسیده است.
من چهل سال پیش چهار سالی در آرژانتین زندگی کرده ام . میدانم تورم یعنی چه
و میدانم مملکت جهان سومی یعنی چه
و میدانم مملکت حسینقلیخانی یعنی چه !