یک دختر ورزشکار پاکستانی که از داغ و درفش طالبانی ها گریخته و به کانادا پناه آورده است حدیث رنجها و درد هایش زیر سیطره طالبانی ها را منتشر کرده است .
پدر و مادرش معلم اند .در ناحیه وزیرستان . ناحیه ای که طالبانی ها نه تنها مدرسه هایش را ویران کرده اند ،بلکه معلمان و شاگردانش را به رگبار می بندندمبادا بخوانند و بیاموزندوروزنه ای به جهان خرد و آگاهی بگشایند.
میگوید : پدرم معلم است . شاعر است . ترانه میسازد . میکوشد پیامش را به هر طریق ممکن به گوش خواب زدگان و جن زدگان برساند
روزی ، در گوشه ای از بازار پیشاور -در مجاورت گورستانی - چار پایه ای زیر پایش میگذارد و به شعر خوانی و سخن گویی میپردازد
پیامش اینکه : ای خلایق ! ای زنان و دختران ، شما شایسته زندگانی بهتری هستید ، از این زندگانی حیوانی دست بردارید .
اما از آن خیل جماعت افسونی هیچکس به حرف هایش گوش نمیدهد ، هیچکس به پیامش ارجی نمی نهد .
پدرم رویش را بسوی گورستان بر میگرداند و خطاب به مردگان میگوید :
ای مردگان هزار ساله ! شما بهتر از زندگان امروز می فهمید .
و آنگاه ساعتی برای مردگان شعر می خواند و حکایت درد باز میگوید
با شنیدن حرف های این دختر پاکستانی بیاد این شعر پارسی از مرحوم گل گلاب سراینده سرود « ای ایران ای مرز پرگهر » می افتم که :
از زنده های مرده که خیری ندیده ایم
ای مردگان زنده فدای قبورتان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر