دنبال کننده ها

۱۰ شهریور ۱۴۰۲

Happy anniversary dear Rosa and Elvin joony
Congratulations to the beautiful
couple who brighten up our life just by being a part of it.
Love you
Mom and Dad
All reactions:
Miche Rezai, Nasrin Zaravar and 80 others

گرگ ها

میگوید : میرفتیم زیارت بارگاه حضرت سید الشهدا . در بیابانی بی انتها .
ناگهان گله ای گرگان بسوی مان تاختند. هیچ وسیله دفاعی نداشتیم. نه تفنگی ، نه حتی چماقی.
گرگ ها به ما نزدیک شدند .ترس بر جان مان ریخت.
ناگاه یکی از همراهان بانگ بر کشید که : ای گرگ ها ! ما زائران بارگاه ابا عبدالله الحسین هستیم !
گرگ ها برگشتند و رفتند !
این را مردی میگوید که بر فراز منبری نشسته است و عمامه ای سیاه بر سر دارد .
May be an image of text
All reactions:
Zari Zoufonoun, Miche Rezai and 82 others

راه آهن ایران چگونه ساخته شد .


مالیات بر قند و چای و شکر و چگونگی ساخته شدن راه آهن سرتاسری ایران
در گفتگو‌با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
گپ خودمونی با ستار دلدار

قسطنطنیه

خدا رفتگان همه را بیامرزد ! ما توی دوره نوجوانی مان از دو چیز می ترسیدیم: از قسطنطنیه و از آقای کنارسری .
(البته پدران ما هم از سالدات روس و امنیه سیلاخوری می ترسیدند )
آقای کنارسری مدیر مدرسه مان بود . چنان جلال و جبروتی داشت که خیال میکردیم بعد از اعلیحضرت همایونی( که آنوقت ها هنوز آریامهر نشده بود ) هیچ تنابنده ای - حتی غلام ژاندارم و پاسبان نقد علی - زور و قدرت و هیبت آقای کنارسری را ندارد .
دومی اش همین کلمه قسطنطنیه بود که هر چه جان میکندیم به زبان مان نمیرفت که نمیرفت.
بعد تر ها گرفتار هوخشتره و کمبوجیه هم شدیم . اما خدا پدر این آقای کمبوجیه و این آقای هوخشتره را بیامرزد که بالاخره با ما کنار آمدند و توانستیم نام شان را توی کله مان فروکنیم اما سال‌های سال طول کشیدتا توانستیم این کلمه خوفناک قسطنطنیه را یاد بگیرم
هیچکس هم نبود بپرسیم که :
پدر آمرزیده ها ! مگر استانبول چه اشکال دارد بجایش باید بگوییم کوس تان تانیه؟
والله اگر همان اسم یونانی اش
را میگفتند می توانستیم راحت تر یاد بگیریم :
کنستانتینوپولیس
دخترم از من می پرسد : بابا! میدانی طولانی ترین واژه انگلیسی کدام است؟
میگویم : از کجا بدانم ؟
میگوید :
pneumonoultramicroscopicsilicovolcanoconiosis
میگویم : اوه مای گاد ! خب حالا این واژه عریض طویل چه معنایی دارد ؟
میگوید : نوعی بیماری ریوی است.(بیچاره آن بیمار فلکزده ای که به چنین دردی گرفتار آید . تا بیاید اسم بیماری اش را یاد بگیرد هفت تا کفن پوسانده است !)
یادم میآید هزار سال پیش یک روز با بابایم سوار اتوبوس آقای باقر سعدی شده بودیم. کلاس دوم سوم ابتدایی بودم. تازه داشتم خواندن نوشتن یاد میگرفتم. توی اتوبوس بالای سر آقای راننده تابلویی بود که هر کاری کردم نتوانستم بخوانمش. حرصم در آمده بود . خیال میکردم هنوز سواد دار نشده ام .دوسال طول کشید تا بفهمم چه نوشته است !
May be an image of text
All reactions:
Miche Rezai, Nasrin Zaravar and 90 others

۸ شهریور ۱۴۰۲

مار

این نوا جونی است
رفته است یک مار خوش خط و خال را روی گردن خودش گذاشته آورده است جلوی ما .
بمن میگوید : بابا بزرگ! بگذار روی گردنت
(put the snake on your neck )
میگویم : نه
میگوید : پس نوازش اش کن !
دستی بروی مار میکشم . چه پوست لطیف هزار رنگی دارد .
مادر بزرگ اما از مار می ترسد . به نوا جونی میگوید: بمن نزدیک نشوی ها ! سکته میکنم ها ! . نوا جونی قاه قاه میخندد
من تا امروز از مار می ترسیدم اما امروز دیدم مار هم حیوان قشنگی است و می توان با مهربانی نوازشش کرد .البته اگر مار سمی نباشد . هر چند از مار سمی هم گویا پادزهری میسازند و خیری به انسان میرسد.
All reactions:
Miche Rezai, Mahmood Moosadoost and 58 others