« احمد شاملو»
رفیقم زنگ میزند و میگوید : خبر داری ؟
می پرسم : چه خبری؟
میگوید: دکتر صدیف هم به کاروان رفتگان پیوست.
میگویم : میدانستم . دیگر چه خبر؟
میگوید : حسین هم دیشب پر کشید !
این روز ها کارم این است بنشینم نام دوستان و رفیقانم را از صفحه تلفنم حذف کنم.
وقتی به صفحه تلفنم نگاه میکنم وحشتم میگیرد .
خدای من! در این سالهایی که گذشت نام و نشان بسیاری از رفیقانم از دفتر زندگی خط خورده است .
می نشینم و با اشکی در چشم نام ها را میشمارم .هر یک از این نام ها صدها خاطره شیرین در ذهنم می نشاند . نام ها را میشمارم و زمزمه میکنم :
نام همه مردگان یحیی است:
ابوالقاسم لباسچی
سعید لباسچی
طاهر ممتاز
علی بوستانی
علی فرگام
منوچهر امیر کیایی
جمشید معماری
دکتر صدر الدین الهی
دکتر محمد عاصمی
نصرت الله نوح
دکتر محمد جعفر محجوب
مسعود سپند
دکتر اکبر صدیف
آقای قرائت
آقای بهنام
کامران نوزاد
امیر گل آرا
و دهها نام دیگر ….
یاد شعر سعدی می افتم :
بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند
کز هستی اش بروی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر خاک
خاکش چنان بخورد کز او استخوان نماند
زنده است نام خسرو نوشیروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند