دنبال کننده ها
۲۷ آبان ۱۳۹۹
جای مان خوب است
قانقاریا
آقای هخا
۲۴ آبان ۱۳۹۹
زندگی نامه
«زندگی نامه»
آغاز حیاتم که مصادف شده با جنگ
دوران جوانی چک و تیپایی و اُردنگ
حالا سر پیری سر ِ پُر باد و دل ِ تنگ
دنیا نشده هیچ به کام ِ منِ الدنگ
من قصّهی یک چوب دو سر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
هرکس به طریقی کمی از مال مرا خورد
کم کم همه دارایی و اموال مرا خورد
آفت زده و میوهی هر سال مرا خورد
از راه رسید و ثمر ِ کال مرا خورد
محصولی از این باغ ثمر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
کس فکر زن و بچّه و آیندهی ما نیست
فکر ِ دل ِ تنگ و لب ِ بیخندهی ما نیست
یا بابت این مسئله شرمندهی ما نیست
این زندگی القصه برازندهی ما نیست
تَه ماندهی این نسل ِ جگر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
با این که گل و سبزه و سرو و سمنم سوخت
باغ و گل و پروانه و زاغ و زغنم سوخت
آنجام و فلان جام و تمام ِ بدنم سوخت
یعنی همه جا آش ِ نخورده دهنم سوخت
پرسید کس از من که مگر سوخته هستم؟؟!
این است که الانه پدر سوخته هستم
بدکاره و بدصورت و بدسیرت و بدمست
رفتند پَس ِ پرده و با هم شده همدست
یعنی که من و این همه بیراهه و بُنبست
«تا بوده همین بوده و تا هست همین است»
از لحظهی آغاز ِ سفر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
از گور درآورده غم ِ نان پدرم را
خَم کرده جلوی ِ کس و ناکس کَمَرم را
پُر کردهام از دزد و دغل دور و برم را
تا بَین سران جا بکنم بلکه سرم را
خاکی گهرآلود و گهر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
یک عدّه از این مائده خوردند ولی من…
نفت و دَکَل از منطقه بُردند ولی من…
هی پول به هر بانک سپردند ولی من…
با این همه از شرم نمردند ولی من…
از این همه بردار و بِبَر، سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
در مدرسه یک نیمهی عمرم به هدر رفت
نیم ِ دگرش بر سر ِ امّا و اگر رفت
دنبال هنر رفتم و خونم به جگر رفت
بیچاره هرآن کس که به دنبال هنر رفت
پروردهی این خاک هنر سوخته هستم
این است که الانه پدر سوخته هستم
رسول سنایی
۲۰ آبان ۱۳۹۹
آقای خان
آقای خان ، آنجا در شیراز کنار رودخانه باغ و باغستانی داشت .
رفیقم - مسعود - که در اداره برق منطقه ای شیراز شغلی داشت یک روز گفت : میخواهم بروم پیش آقای خان .میآیی با هم برویم ؟
گفتیم : آقای خان دیگر کیست ؟ مگر خان و خانبازی ور نیفتاده است ؟برویم پیش آقای خان که چه بشود ؟ من که نمی شناسمش .
گفت : بیا برویم ، می شناسیش .
گفتیم : چه بهتر ! بالاخره فرجی است بعد از شدت و فرحی است پس از محنت !بالاخره هر چه باشد ما ملتی هستیم با دوهزار و پانصد سال سابقه تاریخی با نیم ساعت تاخیر !برویم خان را ببینیم ، از دیدن امام که بهتر است .
از قصر الدشت رفتیم بالا . رسیدیم کنار رودخانه . رودخانه ای که خشک بود .
رفتیم داخل باغ .آنهم چه باغی ؟ باغ بهشت . یک سرش اینجا بود و یک سر دیگرش آنسوی قصر الدشت .
خواب خوش ، نان جوین ، صحت تن ، خاطر امن
گر میسر شود این چار، به از هشت بهشت
رفتیم داخل بیغوله .آقای خان آنجا به هیئت و هیبت یک خان بزرگ به بالشی تکیه داده بود و تریاک می کشید .
سلامی و علیکی کردیم و رفتیم مثل بز اخفش گوشه ای نشستیم به تماشا .
گفتیم : نه قربان ! لهجه مان کردی است ، خودمان از همولایتی های میرزا کوچک خان هستیم!
پرسیدند : میخواهید یکی دو تا پک بزنید حال تان جا بیاید ؟ یخرج الحی من المیت !
گفتیم : تصدق تان بشویم ! ما حال مان خوب است ، اهل فسق و فجور های انقلابی و ضد انقلابی هم نیستیم!
فرمودند : هر وقت شمال تشریف بردید زحمتی بکشید و برایم یک تبر بیاورید !
گفتیم : چشم ! اطاعت میشود
آقای خان وقتیکه نشئگی شان به کمال رسید به بالش شان تکیه دادند و یکی از زانوان شان را بغل گرفتند و به کسوت یک تحلیلگر سیاسی در آمدند و به مصداق « گرگ بیند دنبه اندر خواب خویش » نیم ساعتی برای مان در باب آینده ایران و جهان موعظه فرمودند. میخواستیم بگوییم شما که چنین آوازی داشتی چرا جلوی جنازه ابوی محترم تان نخواندید اما لب از لب باز نکردیم و نشستیم به تماشا .
حالا سالهای سال از آن ماجرا گذشته است و آقای خان هم زیر خروار ها خاک خوابیده است اما نمیدانیم چرا این روزها هر وقت این میرزا قشم شم های وطنی را می بینیم که خودشان را نخود آش کرده و با دهان کف کرده و رگ های بر آمده گردن و فحش و فضیحت و دروغ و یاوه و شلتاق در باب انتخابات امریکا قال و مقال و جنگ و جدال راه انداخته و قداره کشی میفرمایند و دارند خرخره همدیگر را می جوند . ایضا این منتظر الوزاره ها و منتظر الوکاله ها و چپالقه انقلابی و نیمه انقلابی و خرده انقلابی و منتظر الاماله ها و منتظر النواله ها و منتظر الاشاره ها و قرامطه منتظر الاصلاحات و پیر و پاتال های منتظر السلطنه را می بینیم که چپ و راست کنفرانس و گرد هم آیی و سمینار راه می اندازند و اعلامیه و بیانیه و رهنمود و قطعنامه صادر میفرمایند یاد آقای خان می افتیم !؟
هر چه خاک آقای خان است عمر شما باشد انشاءالله!
۱۸ آبان ۱۳۹۹
چلو کباب مجانی
آقای فقر آور
دلسوزی
۱۳ آبان ۱۳۹۹
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...