دنبال کننده ها

۱۸ آبان ۱۳۹۹

دلسوزی

چند سال پیش دخترم همراه مادرش رفته بود نیویورک.
یک روز به مادرش گفت : بیا برویم CNN میخواهم آقای اندرسن کوپر را ببینم.
راه افتادند رفتند ساختمان CNN.آنجا دنبال آقای اندرسن کوپر میگشتند که دیدند آقای اندرسن با دوچرخه آمده است سر کارش.
رفتند چند دقیقه ای با او گپ زدند و عکسی گرفتند و رفتند دنبال کارشان.
حالا با این اوضاع احوالی که پیش آمده ما دل مان نه تنها برای اندرسن کوپر بلکه برای همه کارکنان و گوینده های CNN میسوزد.
اگر خدای ناکرده زبانم لال رویم به دیوار آقای ترامپ این انتخابات را ببازد طفلکی آقای اندرسن کوپر باید بجای دوچرخه با تانک و نفر بر زرهی سرکارش بیاید !خودمان هم شاید مجبور بشویم موهای مان را رنگ بزنیم و یک فقره از این لنز های آبی توی چشم مان بگذاریم تا یانکی ها نفهمند ما خارجوی هستیم !!
ما یک رفیقی داشتیم که بد جوری از گاو می ترسید
می پرسیدیم: مرد حسابی ! برای چه از گاو می ترسی ؟
میگفت: برای اینکه هم شاخ دارد هم عقل ندارد
حالا حکایت ماست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر